بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه ای از
فصل چهارم
(رضایت از زندگی)
استاد ارجمند
آقای حقیقی
دانشجو
اکرم قربانی
دلهره منزلت:
یکی دیگر از نظریه هایی که مفهوم مهمی را در تبیین رضایت بدست می دهد؛ نظریه دلهره منزلت است. این نظریه شامل این موارد است: حاشیه ای بودن ؛ عدم انسجام منزلت؛ کناره گیری از منزلت.
عدم انسجام منزلت از سوی لنسکی مطرح شده است. وقتی در مجموعه منزلتها یا پایگاههای فرد هماهنگی و تفاوت وجود داشته باشد؛ وضعیت ناسازگاری پایگاهی پیش می آید. به عقیده ی وی منزلت مجموعه ای از موقعیت ها در مجموعه ای از سلسله مراتب مربوطه است. یک فرد ممکن است در چهار سلسله مراتب: در آمد؛ شغل؛ تحصیلات و قومیت بطور هماهنگ یا نا هماهنگ جا داشته باشد. ناهماهنگی منزلتها احساس نا خوشایندی در فرد ایجاد می کند. احتمال وقوع نا هماهنگی منزلتها در شرایط دگرگونی های سریع بسیار زیاد است. هنگامی که دگرگونی های سریع رخ می دهد؛ ممکن است برخی گروههای اجتماعی فرصت مطلوب برای دستیابی به منابع کمیاب را بیابند ویا برخی از گروهها با توجه به برخورداری از این منابع از پایگاههای مطلوب خود محروم شوند. مثلا کسانی که ثروت بالایی دارند ولی از سواد محرومند طبق نظر لنسکی افردای که دچار ناسازگاری پایگاهی هستند مثل فیزیکدان سیاه پوست یا ثروتمند بیسواد از نظر سیاسی گرایشهای چپ دارند و می گوید انها مایلند مردم بر اساس پایگاه بالایشان با آنها بر خورد کنند. در این زمینه میلر در پژوهش خود به این نتیجه رسیده که ناسازگاری پایگاهی با آنومیا ارتباط دارد. این گروه از افراد نسبت به آینده و معنای زندگی نگرش منفی دارند.
نظریه تطابق آرزو_ وضعیت:
دورکیم افزایش آرزوها را یکی از علل نارضایتی می داند. بنابراین پیوند فرد با جامعه را برای مهار آرزوها مطرح می کند. در مقابل اینگلهارت این بحث را پیش میکشد که آرزوها بطور طبیعی با وضعیت فرد تطابق می یابند و از این طریق سطح رضایت فرد افزایش می یابد. سطوح تقریبا بالا یا پایین خوشبختی فقط وقتی مشاهد می شود که دگرگونیهای جدید موقعیت نسبی یک گروه معین را بالا یا پایین برده باشد. اگر این فرض پذیرفته شود انتظار می رود فرد به تدریج با ان بخش از ویزگیهای ثابت خود خو بگیرد وآن صفات در تعیین سطح رضایت وی مؤثر نباشد و ویژگیهای غیر ثابت می تواند بر سطح رضایت فرد تأثیر بگذارد. اگر درآمد و تحصیلات را مقایسه کنیم در می یابیم که بطور کلی سطح تحصیلات برای تعیین موقعیت اقصادی و اجتماعی مهمتر از درآمد محسوب می شود اما در مقایسه با در آمد صفت ثابت تری برای افراد می باشد. ( این تعمیم برای اروپای غربی بیش از ایالات متحده مناسبت دارد.) از این رو میان گروههای مختلف اجتماعی مثل سن؛ جنس؛ تحصیلات سطح رضایت زندگی تفاوتی نمی کند وهمه می دانند که برخی گروهها بطور عینی بسیار مرفه تر از سایرین هستند.
وضعیت رضایت از زندگی در ایران:
مهمترین مانعی که در شناخت وضعیت رضایت وجود دارد نبود مطالعات کافی ؛ استاندارد و منظم است. در مورد رضایت از زندگی در ایران چند دسته کار پژوهشی انجام شده که عبارتند از:
الف) نظر سنجیهای محدود: این نظرسنجیها که از سوی سازمان صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام شده بصورت محدود و با ارائه چند پرسش رضایت از زندگی را مورد بررسی قرار داده اند ونتایج آن را باید در حد مطالعه مقدماتی محسوب کرد. مشکلات عمده این نظر سنجی عبارتند از:
1- مشکلات اجرایی در تکمیل پرسشنامه به علت کثرت حجم کار
2- محدود بودن تعداد پرسشها و جامع نبودن اطلاعات بدست آمده
3- محدود بودن جامعه آماری؛ این مطالعات معمولا در تهران انجام می شود به همین دلیل باید نتایج آن را با احتیاط تفسیر کرد.
4- ناکافی بودن متغیرهای پیش بینی
5- عدم رعایت ملاحظات روش شناختی؛ تنظیم پرسشنامه دقیق و دقت در شاخص سازی از ملاحظاتی است که اعتبار پژوهش را بالا می برد معمولا مراکز نظر سنجی این دقت ها را اعمال نمی کنند. البته نتایج این نظر سنجی در کنار نتایج بدست آمده از پژوهشهای دیگر می تواند مفید باشد.
ب) طرحهای دانشجویی: این طرحها نیز اهدافی آموزشی دارند اما با محدودیتهای منابع روبرو هستند از این رو دامنه بررسی در آن محدود است و اثر خود را بر دقت و اعتبار پژوهش بجای می گذارد.
ج) پژوهشهای دانشگاهی: از دقت بیشتری برخوردارند هر چند که درجات دقت این پژوهشها متفاوت است. این طرحها با مشکلاتی مانند: استاندارد نبودن مقیاسهای سنجش؛ محدودیت جامعه آماری و محدودیت
حوزه ی مطالعه مواجهند. با این حال در برابر دو اتنخاب قرار داریم 1- کنار گذاشتن تمام پژوهشها بدلیل مشکلات .2- استفاده از این نتایج به هزینه ی خطاهایی که در این نوع پژوهشها رخ می دهد.
بنابراین در شرایط کنونی انتخاب مسیر دوم سودمندتر است. چرا که مسیر اول ضمن آن که خطایی ندارد هیچ دستاورد شناختی نیز ندارد.
در ایران در مورد رضایت از زندگی پژوهش مستقلی انجام نشده تنها در دو پژوهش: 1- گرایشهای فرهنگی 2- نگرشهای اجتماعی در ایران. مهمترین داده های مربوط به رضایت از زندگی را در نتایج این دو پژوهش می توان مشاهد کرد. با آن که این دو پژوهش نقاط اشتراک زیادی دارند اما در برخی از خصوصیات اصلی با هم متفاوتند: اولین تفاوت مربوط به جامعه آماری تحت پوشش است. لازم به ذکر است که پژوهش اول به پژوهش سال 53 و پژوهش دوم به پزوهش سال 74 یاد می شود. به عنوان نمونه پژوهش سال 53 در شهر و روستا انجام شد اما سال 74 فقط در شهرها انجام شد. تفاوت دیگر تغییر پرسشها و اختلاف جامعه آماری است که مقایسه نتایج دو پژوهش را دشوار می کند.
داده های تجربی:
تصویر عمومی نتایج به دست آمده از دو پژئهش انجام شده در سالهای 53و74 نشان می دهد که تغییرات مهمی در احساس رضایت از زندگی پدید آمده این تغییرات در دو جهت روی داده است: 1- افزایش سطح نسبی رضایت از زندگی 2- تغییر در ساخت رضایت ( یعنی پوشش میزان رضامندی در قلمرو مختلف زندگی ( شاخص کلی رضایت در فاصله سالهای 74-53 از 46 درصد به 65 درصد رسیده است. در صورتی که متوسط رضایت در قلمروهای مختلف را مبنای ارزیابی قرار دهیم. تغییر در میزان رضایت بیشتر خود را نشان می دهند. به طور مثال تعداد کسانی که در سال 53 از زندگی خود راضی بودند 6/46 درصد و در سال 74 به 6/60 درصد رسیده است. بر اساس این اطلاعات به روشنی می توان افزایش نصبی سطح رضایت را مشاهده کرد و می توان به صورت تحلیلی به برخی نکات اشاره کرد: اولا منبع رضایت در این سالها بیشتر گروه های میانی بوده اند. ثانیا در طول این سالها تغییرات اجتماعی و اقتصادی مهمی در کشور روی داده است که می توان افزایش رضایت از زندگی را به آن نسبت داد. ثالثا این تغییرات را می توان به تطابق فرد با وضعیت خود نیز نسبت داد. نتایج پژوهش سال 53 نشان می دهد که بیشترین نا رضایتی مربوط به زندگی اقتصادی یا عوامل مؤثر بر زندگی اقتصادی بوده است.
دومین حیطه ای که شاخص عدم رضایت در آن بالاست حیطه در آمد است. شاخص نارضایتی در مورد وضع مالی 80 درصد است. سومین حیطه نارضایتی شانس و اقبال است. 30 درصد از پاسخ گویان در سال 53 اضهار داشتند که از شانی و اقبال خود ناراضی هستند. با فاصله نسبتا بیشتری موقعیت شغلی چهارمین حیطه نارضایتی است و اگر شاخصهای مذکور را با متوسط نارضایتی مقایسه کنیم شدت نارضایتی در حیطه های مذکور خود را نشان می دهند.
ویژگی مشترک چهار حوزه همان چیزی است که عنوان شرایط عینی از سوی جامعه شناسان به آن اطلاق شده است. شاید عبارت دقیق تر در این خصوص " فرصتهای زندگی " باشد. فرصت زندگی به معنای امکان دستیابی به منابع کمیاب در جامعه است. این اصطلاح توسط ماکس وبر وارد جامعه شناسی شده است. از نظر وبر فرصتهای زندگی عبارتند از امکانات اختصاصی که یک شخص از لحاظ برخورداری از ثروت، وضعیت بیرونی زندگی و از تجربه شخصی اش دارد.
شاخص نارضایتی در چهار حوزه اصلی
قلمرو متوسط نارضاتی وضع تحصیلی وضع مالی شانس و اقبال موقعیت شغلی
نارضایتی 5/34 200 80 5/64 2/43
در شرایطی که نیازهای اولیه فرد مثل شغل، تحصیل و درآمد کافی تامین نشود این نیازها در اولویت قرار دارند. اطلاعات مربوط به سال 53 نشان می دهد که در آن زمان افراد جامعه به دلیل نا برابری فرصتهای زندگی نیازهای اولیه مثل درآمد و ... را مهم می دانند و اگر این استدلال را بپذیریم تا حدی نظر افراد جامعه در آن زمان شبیه شرایطی است که اینگلهارت در مورد جوامع صنعتی بعد از جنگ جهانی دوم گزارش می کند.
همانطور که از نتایج جدول بر می آید زندگی اقتصادی مهمترین حوزه نارضایتی افراد در سال 53 بوده است. اصلی ترین حوزه نارضایتی مربوط به وضع تحصیلی است. تحصیلات از یک سو به دلیل اثری که بر ارتقای اجتماعی فرد می گذارد واز سوی دیگر به دلیل نقش مؤثر در افزایش در آمد ابزار مهم تحرک اجتماعی و کسب منزلت اجتماعی محسوب
می شود. بنابراین احساس نارضایتی از وضع تحصیلات، نارضایتی از وضع درآمد را نیز در خود نهفته دارد. کسی که از شانس و اقبال خود ناراضی است به معنای آن است که از موقعیتی که در شرایط اجتماعی نصیب وی شده رضایت ندارد.
همچنین موقعیت شغلی دقیقا انعکاس نظر فرد نسبت به وجه درآمدی شغل نیست. مقایسه رضایت شغلی و درآمد نشان می دهد که نارضایتی از موقعیت شغلی در سطوح درآمدی پایین بسیار بیشتر است. نارضایتی شغلی در بین کم درآمدترین گروه بیش از سه برابر پردرآمدترین گروه است. به این ترتیب نارضایتی فرد نسبت به موقیعت شغلی خود تا حد زیادی انعکاس نارضایتی وی از درآمد حاصل از شغل است. با چنین تفسیری مهمترین حوزه نارضایتی افراد در سال 53 مربوط به زندگی اقتصادی است. در مقابل زندگی اقتصادی رضایت اجتماعی نسبتا در سطح بالاتری قرار داشت. رضایت از محیط اجتماعی و رضایت از زندگی در شهر و روستا بسیار بالاتر از سطح متوسط رضایت در آن زمان بود. بخشی از دلایل رضایت بالای اجتماعی را می توان ناشی از تعلق سنتی در محل زندگی دانست. فرد پیش از آنکه محیط را ازآن خود بداند، خود را از آن محیط می داند به همین دلیل انتظارات وی از محیط بالا نیست. از سوی دیگر انتظارات فرد از محیط اجتماعی تابع شکل گیری مفهوم " سبک زندگی " است. سبک زندگی یعنی شیوه ها، سلیقه ها و روش مصرف. به همین ترتیب تصور فرد نسبت به رضایت فردی بخشی از مفهوم سبک زندگی است. به عنوان مثال 5 درصد از وضع زنگی خانوادگی خود اظهار نارضایتی کرده اند. در مورد وضع سلامتی 6 درصد پاسخ گویان عدم رضایت خود را ابراز کرده اند. به نظر می رسد در این سالها، هنوز انتظارات و توقعات بهداشتی بالا نبوده و این خود از دلایل بالا بودن رضایت فردی است. به این ترتیب مهمترین منبع رضایت در سال 53 وضعیت اقتصادی است. در فاصله سالهای 74-53 سطح رضایت افزایش نسبی یافته است. در سال 53 توجه به مشکلات اقتصادی بیش از سایر موارد در رضایت فرد از زندگی مؤثر بوده. در سال 74 تا حدی از نقش مسایل اقتصادی کاسته شده و بر موارد اجتماعی افزوده شده است.
تقویت طبقه متوسط مدرن " تکنوکرات ها و تحصیل کرده ها" ظهور خواسته های جدید را در صحنه اجتماعی باعث شده است، این به معنای آن است که تحولی در نظام ارزش جامعه نیز روی داده است. تحول ارزش به این معنا که شیوه زندگی به تدریج اهمیت بیشتری پیدا کرده است.
در پایان نتیجه می گیریم که منظور از فرهنگ عمومی آن جزء ازفرهنگ جامعه است که توزیع آن به نمودار 1 نزدیک باشد اما به دلیل گسترش و توسعه جوامع کوچک اوله و تقسیم کار تفاوت میان اعضای جامعه مورد قبول واقع شده و توزیع عناصر و اجزای فرهنگ به سوی توزیع نرمال گرایش یافت.
عوامل مؤثر بر تغییر فرهنگ عمومی:
رضایت و جنسیت
در فاصله ی سال های 53 تا 74 ، میزان نارضایتی از 80 درصد به 7/27 درصد کاهش یافته است . اما سهم زن و مرد در این کاهش یکسان نیست . تحقیقات نشان می دهد که میزان رضایت از وضع مالی افزایش داشته است . اما این افزایش برای زنان بیش از مردان است . نسبت نارضایتی از درآمد نزد زنان کمتر است . شاید این امر ناشی از پایین بودن انتظارات آن ها از بازار کار باشد . زنان از شغل خود ، بیش از آن که درآمد و تقاضای اقتصادی داشته باشند ، نوعی انتظار اجتماعی دارند . شغل برای زنان زمینه ی حضور و مشارکت و دستیابی به هویت مناسب است . از فرضیه ای که از طرف اینگلهارت مطرح شده بر می آید که کاهش فاصله بین زن و مرد ناشی از تطابق آرزو ، وضعیت و خو گرفتن به صفات ثابت است . داده های مربوط به رضایت از سلامتی خود و خانواده خود نشان می دهد که نسبت نارضایتی به میزان اندکی افزایش یافته است . این امر ممکن است ناشی از افزایش سطح توقعات افراد نسبت به سلامتی باشد ، اما این نارضایتی در مردان بیش از زنان افزایش داشته است . میزان رضایت از زندگی خانوادگی ، به طرز محسوسی افزایش نشان می دهد . اما فاصله ی بین دو پژوهش که در سال 53 و 74 انجام شده ، میزان نارضایتی به یک سوم تقلیل یافته است . در این خصوص کاهش نارضایتی در بین زنان محسوس تر است . افزایش رضایت زنان را می توان به موقعیت نسبتاً بهتر آن ها در خانواده نسبت داد . اهمیت زنان و پذیرش اهمیت نقش آن ها ممکن است رضایت از زندگی خانوادگی را افزایش داده باشد . تضعیف تصورات سنتی در مورد نقش زنان و پذیرش مشارکت اجتماعی آن ها از سوی خانواده ، تفاهم بیشتری را در خانواده سبب شده است . نسبت عدم رضایت از شانس و اقبال ، در فاصله ی سال های 53 تا 74 ، 4/16 درصد کاهش یافته است . اما نسبت نارضایتی در بین زنان با کندی بیشتری کاهش می یابد . شاید دلیل این امر را بتوان به مواردی چون میزان برابری فرصت در بازار کار ، حقوق اجتماعی ، جایگاه و منزلت اجتماعی آن ها نسبت داد .
نارضایتی از زندگی در شهر و روستا ، از سال 53 تا 74 بیش از دو برابر شده است . نارضایتی مردان 5/1 برابر افزایش داشته است . احتمالا حضور بیشتر مردان در شهر و بیرون از خانه ، شناخت و انتظار آن ها از معیارهای زندگی شهری را افزایش داده و این امر باعث افزایش میزان نارضایتی در میان آن ها شده است . از سوی دیگر پیوند هرچه بیشتر با شهر محل زندگی باعث افزایش شناخت و در نتیجه افزایش انتظارات می شود .
تصویر کلی
مقایسه ی داده های مربوط به رضایت به تفکیک جنسی نشان می دهد که دو تغییر مهم در این شاخص روی داده است .
الف) در سال 53 زنان به طور متوسط از زندگی خود ناراضی تر از مردان بودند ، اما در سال 74 این رابطه دگرگون شده و مردان ناراضی تر از زنان بوده اند .
ب) اطلاعات پژوهش انجام شده در سال 53 نشان می دهد که تنها در حوزه های زندگی خانوادگی و سلامت فردی و وضع تحصیلی ، زنان بیش از مردان ناراضی بوده اند . در سایر موارد نارضایتی مردان بیشتر از زنان است . بیشترین نارضایتی در این سال ( 53 ) در مرحله ی اول وضع تحصیل ، مرحله ی دوم سلامت فردی و مرحله ی سوم نارضایتی از زندگی خانوادگی قرار دارد . به دلیل تفکر سنتی ، زنان غالبا خود را با هر شرایط نامطلوب سازگار می کنند و موقعیت پایین تر را می پذیرند تا بنیاد خانواده حفظ شود . اما به تدریج با پیشرفت اجتماعی ، گسترش رسانه ها و آموزش بیشتر ، زنان از فرهنگ سنتی فاصله گرفته اند . این امر باعث شده نقش های سنتی را کم تر بپذیرند و این خود باعث نارضایتی آن ها از چنین نقشی است .
رضایت و سواد :
میزان رضایت از وضع خانوادگی بر حسب سواد در سال 53 تا 74 افزایش داشته است .بالاترین نارضایتی از وضع خانوادگی در گروه های بی سواد و کمترین آن به گروه های تحصیلات عالی مربوط می شود .
نتایج پژوهش حاکی است سواد به عنوان یک متغیر مستقل بر میزان رضایت از زندگی خانوادگی موثر است . در سال 53 رضایت مالی بیشترین رابطه را با سطح سواد دارد . نارضایتی در میان افراد بی سواد و کم سواد بالا است . به میزانی که سواد افراد افزایش می یابد ، میزان نارضایتی کاهش می یابد . با آنکه احتمالا رضایت گروه تحصیل کرده از درآمد خود ناشی از میزان درآمد آن هاست ولی در فاصله ی دو پژوهش نارضایتی آن ها افزوده شده است . بر خلاف دیگر سطوح تحصیلی ، نسبت نارضایتی از درآمد در میان گروههای دارای تحصیلات عالی افزایش یافته است . این تغییرات ممکن است بازتاب بهبود نسبی درآمد در گروه های کم سواد – که معمولا اقشار پایین تر را تشکیل می دهند – باشند . در کنار آن باید به تحرک اجتماعی سریع و شتابان در گروه هایی از جامعه که از سواد کمتری برخوردارند اشاره کرد .
گروه تحصیلات عالی در مقایسه با گروه هایی که از درآمد بالایی برخوردارند و در عین حال تحصیلات کمتری دارند دچار نوعی حس اجحاف و فقدان عدالت می شوند . از سوی دیگر با افزایش تعداد آموزش دیدگان دانشگاهی و گسترش آموزش عالی در کشور ، عرضه ی نیروی انسانی تحصیل کرده ، افزایش پیدا کرده ، اما به موازات این افزایش ، تقاضا برای این افراد افزایش نیافت . مشکلات بخش اداری دولتی در جذب آنها ، پایین بودن نرخ رشد صنعتی و کشاورزی ، موجب پایین آمدن درآمد این گروه شد .
در مورد شانس و اقبال ، نسبت نارضایتی کم و بیش با افزایش سواد ، افزایش می یابد . بالاترین نسبت نارضایتی در گروه دارای تحصیلات عالی مشاهده می شود و کمترین به گروه کم سواد است .
در سال 74 بالاترین نارضایتی از شانس و اقبال به دارندگان تحصیلات متوسطه و دیپلم و کمترین به تحصیلات ابتدایی است . رضایت از سلامتی خود و خانواده در سال 53 با افزایش سواد افزایش می یابد . بالاترین نسبت نارضایتی به گروه بی سواد است .. این نارضایتی ناشی از امکانات و دسترسی هاست . به تدریج که سواد افزایش می یابد امکانات ، دانش و شناخت وی در مورد ضوابط بهداشتی و سلامتی نیز افزایش می یابد ، در نتیجه میزان نارضایتی کاهش می یابد .
در مورد رضایت کلی چند تغییر مهم روی داده است :
الف) نسبت نارضایتی در کل کاهش داشته است
ب) در مورد گروه های دارای تحصیلات متوسطه و عالی ، تغییرات در جهت معکوس روی داده است .
ج) تفاوت بین گروه های تحصیلی کاهش یافته است .
رضایت و سن
داده های به دست آمده از دو پژوهش حاکی از افزایش چشمگیر در رضایت مالی است . در سال 53 بیشترین نارضایتی در گروه سنی بالاتر مشاهده می شود . در گروه های سنی پایین تر نارضایتی کمتری وجود دارد . این امر را می توان به تحصیلات نسبت داد . گروه های سنی پایین تر ، تحصیلات بیشتری دارند و در نتیجه از موقعیت شغلی بهتر و درآمد بیشتری برخوردارند . در سال 74 کمترین نارضایتی متعلق به گروه 24-16 سال است . بیشترین نارضایتی در گروه 54-45 مشاهده می شود . این امر ممکن است حاصل پدیده های زیر باشد :
الف) گروه های سنی جوان از یک سو به دلیل درگیری کمتر با زندگی و از سوی دیگر به سبب امید به آینده و احتمال دگرگونی در شرایط اقتصادی ، وضع موجود خود را رو به بهبود می دانند و یا دست کم احتمال بهبود در آن را می دهند . نکته ی مهم دیگر تعهدات مالی است که با افزایش سن افزایش می یابد . جوانان غالبا متکفل هزینه های خود هستند و تعهدات آن ها در حوزهی خانواده ی کوچکی است که تشکیل داده اند ؛ در حالیکه سالخوردگان از یک سو هزینه های خانواده و از سوی دیگر متکفل هزینه های جوانان خود و خانواده هایشان هستند .
ب) افزایش رضایت مالی در تمام گروه های سنی مشاهده می شود . گروه هایی که در سال 53 رضایت زیادی داشتند در سال 74 رضایت آن ها کاهش داشته است . این امر ممکن است به دلیل تغییرات شدید اقتصادی و اجتماعی باشد که در این دوران روی داده است . در مورد وضع خانوادگی رضایت به سطح بالاتری افزایش یافته است . در سال 53 رضایت از وضع خانوادگی در سنین پایین تر بیشتر است . رضایت از شانس و اقبال در گروه سنی جوان و سالخورده کمتر است . اما در گروه های میانی عدم رضایت کمتر است . در سال 53 عدم رضایت از شانس و اقبال دگرگون شد . جوانان بالا ترین عدم رضایت را ابراز کرده اند . رضایت از سلامتی با سن رابطه ی مستقیم دارد . هرچه سن بالاتر می رود میزان رضایت از سلامتی کاهش می یابد .
در سال 53 رضایت از محل زندگی در سنین بالاتر بیشتر است . کمترین نسبت عدم رضایت متعلق به گروه سنی 55 سال و بیشتر است و بالاترین نسبت عدم رضایت در گروه سنی 24-15 است .در مورد رضایت کلی نیز سن موثر است . افزایش سن باعث سطوح بالاتر نارضایتی می شود .