تولید محتوا

تولید محتوا

در این وبلاگ برخی تولیدات دانشجویانم درمرکز بنت الهدی صدر دانشگاه فرهنگیان فردوس را به اشتراک می گذارم
تولید محتوا

تولید محتوا

در این وبلاگ برخی تولیدات دانشجویانم درمرکز بنت الهدی صدر دانشگاه فرهنگیان فردوس را به اشتراک می گذارم

قابل توجه دانشجویان درس جامعه شناسی فرهنگ (مهم)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فصل چهارم (رضایت از زندگی)۲

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه ای از

فصل چهارم

(رضایت از زندگی)
 
استاد ارجمند
آقای حقیقی
 
دانشجو
 اکرم قربانی


دلهره منزلت:
یکی دیگر از نظریه هایی که مفهوم مهمی را در تبیین رضایت بدست می دهد؛ نظریه دلهره منزلت است. این نظریه شامل این موارد است: حاشیه ای بودن ؛ عدم انسجام منزلت؛ کناره گیری از منزلت.
عدم انسجام منزلت از سوی لنسکی مطرح شده است. وقتی در مجموعه منزلتها یا پایگاههای فرد هماهنگی و تفاوت وجود داشته باشد؛ وضعیت ناسازگاری پایگاهی پیش می آید. به عقیده ی وی منزلت مجموعه ای از موقعیت ها در مجموعه ای از سلسله مراتب مربوطه است. یک فرد ممکن است در چهار سلسله مراتب: در آمد؛ شغل؛ تحصیلات و قومیت بطور هماهنگ یا نا هماهنگ جا داشته باشد. ناهماهنگی منزلتها احساس نا خوشایندی در فرد ایجاد می کند. احتمال وقوع نا هماهنگی منزلتها در شرایط دگرگونی های سریع بسیار زیاد است. هنگامی که دگرگونی های سریع رخ می دهد؛ ممکن است برخی گروههای اجتماعی فرصت مطلوب برای دستیابی به منابع کمیاب را بیابند ویا برخی از گروهها با توجه به برخورداری از این منابع از پایگاههای مطلوب خود محروم شوند. مثلا کسانی که ثروت بالایی دارند ولی از سواد محرومند طبق نظر لنسکی افردای که دچار ناسازگاری پایگاهی هستند مثل فیزیکدان سیاه پوست یا ثروتمند بیسواد از نظر سیاسی گرایشهای چپ دارند و می گوید انها مایلند مردم بر اساس پایگاه بالایشان با آنها بر خورد کنند. در این زمینه میلر در پژوهش خود به این نتیجه رسیده که ناسازگاری پایگاهی با آنومیا  ارتباط دارد. این گروه از افراد نسبت به آینده و معنای زندگی نگرش منفی دارند.

نظریه تطابق آرزو_ وضعیت:
دورکیم افزایش آرزوها را یکی از علل نارضایتی می داند. بنابراین پیوند فرد با جامعه را برای مهار آرزوها مطرح می کند. در مقابل اینگلهارت این بحث را پیش میکشد که آرزوها بطور طبیعی با وضعیت فرد تطابق می یابند و از این طریق سطح رضایت فرد افزایش می یابد. سطوح تقریبا بالا یا پایین خوشبختی فقط وقتی مشاهد می شود که دگرگونیهای جدید موقعیت نسبی یک گروه معین را بالا یا پایین برده باشد. اگر این فرض پذیرفته شود انتظار می رود فرد به تدریج با ان بخش از ویزگیهای ثابت خود خو بگیرد وآن صفات در تعیین سطح رضایت وی مؤثر نباشد و ویژگیهای غیر ثابت می تواند بر سطح رضایت فرد تأثیر بگذارد. اگر درآمد و تحصیلات را مقایسه کنیم در می یابیم که بطور کلی سطح تحصیلات برای تعیین موقعیت اقصادی و اجتماعی مهمتر از درآمد محسوب می شود اما در مقایسه با در آمد صفت ثابت تری برای افراد می باشد. ( این تعمیم برای اروپای غربی بیش از ایالات متحده مناسبت دارد.) از این رو میان گروههای مختلف اجتماعی مثل سن؛ جنس؛ تحصیلات سطح رضایت زندگی تفاوتی نمی کند وهمه می دانند که برخی گروهها بطور عینی بسیار مرفه تر از سایرین هستند.
وضعیت رضایت از زندگی در ایران:
 مهمترین مانعی که در شناخت وضعیت رضایت وجود دارد نبود مطالعات کافی ؛ استاندارد و منظم است. در مورد رضایت از زندگی در ایران چند دسته کار پژوهشی انجام شده که عبارتند از:
الف) نظر سنجیهای محدود: این نظرسنجیها که از سوی سازمان صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام شده بصورت محدود و با ارائه چند پرسش رضایت از زندگی را مورد بررسی قرار داده اند ونتایج آن را باید در حد مطالعه مقدماتی محسوب کرد. مشکلات عمده این نظر سنجی عبارتند از:
1-    مشکلات اجرایی در تکمیل پرسشنامه به علت کثرت حجم کار
2-    محدود بودن تعداد پرسشها و جامع نبودن اطلاعات بدست آمده
3-    محدود بودن جامعه آماری؛ این مطالعات معمولا در تهران انجام می شود به همین دلیل باید نتایج آن را با احتیاط تفسیر کرد.
4-    ناکافی بودن متغیرهای پیش بینی
5-    عدم رعایت ملاحظات روش شناختی؛ تنظیم پرسشنامه دقیق و دقت در شاخص سازی از ملاحظاتی است که اعتبار پژوهش را بالا می برد معمولا مراکز نظر سنجی این دقت ها را اعمال نمی کنند. البته نتایج این نظر سنجی در کنار نتایج بدست آمده از پژوهشهای دیگر می تواند مفید باشد.
 ب) طرحهای دانشجویی: این طرحها نیز اهدافی آموزشی دارند اما با محدودیتهای منابع روبرو هستند از این رو دامنه بررسی در آن محدود است و اثر خود را بر دقت و اعتبار پژوهش بجای می گذارد.
ج) پژوهشهای دانشگاهی: از دقت بیشتری برخوردارند هر چند که درجات دقت این پژوهشها متفاوت است. این طرحها با مشکلاتی مانند: استاندارد نبودن مقیاسهای سنجش؛ محدودیت جامعه آماری و محدودیت
 حوزه ی مطالعه مواجهند. با این حال در برابر دو اتنخاب قرار داریم 1- کنار گذاشتن تمام پژوهشها بدلیل مشکلات .2- استفاده از این نتایج به هزینه ی خطاهایی که در این نوع پژوهشها رخ می دهد.
بنابراین در شرایط  کنونی انتخاب مسیر دوم سودمندتر است. چرا که مسیر اول ضمن آن که خطایی ندارد هیچ دستاورد شناختی نیز ندارد.
در ایران در مورد رضایت از زندگی پژوهش مستقلی انجام نشده تنها در دو پژوهش: 1- گرایشهای فرهنگی 2- نگرشهای اجتماعی در ایران. مهمترین داده های مربوط به رضایت از زندگی را در نتایج این دو پژوهش می توان مشاهد کرد. با آن که این دو پژوهش نقاط اشتراک زیادی دارند اما در برخی از خصوصیات اصلی با هم متفاوتند: اولین تفاوت مربوط به جامعه آماری تحت پوشش است. لازم به ذکر است که پژوهش اول به پژوهش سال 53 و پژوهش دوم به پزوهش سال 74 یاد می شود. به عنوان نمونه پژوهش سال 53 در شهر و روستا انجام شد اما سال 74 فقط در شهرها انجام شد. تفاوت دیگر تغییر پرسشها و اختلاف جامعه آماری است که مقایسه نتایج دو پژوهش را دشوار می کند.

داده های تجربی:
تصویر عمومی نتایج به دست آمده از دو پژئهش انجام شده در سالهای 53و74 نشان می دهد که تغییرات مهمی در احساس رضایت از زندگی پدید آمده  این تغییرات در دو جهت روی داده است: 1- افزایش سطح نسبی رضایت از زندگی 2- تغییر در ساخت رضایت ( یعنی پوشش میزان رضامندی در قلمرو مختلف زندگی ( شاخص کلی رضایت در فاصله سالهای 74-53 از 46 درصد به 65 درصد رسیده است. در صورتی که متوسط رضایت در قلمروهای مختلف را مبنای ارزیابی قرار دهیم. تغییر در میزان رضایت بیشتر خود را نشان می دهند. به طور مثال تعداد کسانی که در سال 53 از زندگی خود راضی بودند 6/46 درصد و در سال 74 به 6/60 درصد رسیده است. بر اساس این اطلاعات به روشنی می توان افزایش نصبی سطح رضایت را مشاهده کرد و می توان به صورت تحلیلی به برخی نکات اشاره کرد: اولا منبع رضایت در این سالها بیشتر گروه های میانی بوده اند. ثانیا در طول این سالها تغییرات اجتماعی و اقتصادی مهمی در کشور روی داده است که می توان افزایش رضایت از زندگی را به آن نسبت داد. ثالثا این تغییرات را می توان به تطابق فرد با وضعیت خود نیز نسبت داد. نتایج پژوهش سال 53 نشان می دهد که بیشترین نا رضایتی مربوط به زندگی اقتصادی یا عوامل مؤثر بر زندگی اقتصادی بوده است.
دومین حیطه ای که شاخص عدم رضایت در آن بالاست حیطه در آمد است. شاخص نارضایتی در مورد وضع مالی 80 درصد است. سومین حیطه نارضایتی شانس و اقبال است. 30 درصد از پاسخ گویان در سال 53 اضهار داشتند که از شانی و اقبال خود ناراضی هستند. با فاصله نسبتا بیشتری موقعیت شغلی چهارمین حیطه نارضایتی است و اگر شاخصهای مذکور را با متوسط نارضایتی مقایسه کنیم شدت نارضایتی در حیطه های مذکور خود را نشان می دهند.
ویژگی مشترک چهار حوزه همان چیزی است که عنوان شرایط عینی از سوی جامعه شناسان به آن اطلاق شده است. شاید عبارت دقیق تر در این خصوص " فرصتهای زندگی " باشد. فرصت زندگی به معنای امکان دستیابی به منابع کمیاب در جامعه است. این اصطلاح توسط ماکس وبر وارد جامعه شناسی شده است. از نظر وبر فرصتهای زندگی  عبارتند از امکانات اختصاصی که یک شخص از لحاظ برخورداری از ثروت، وضعیت بیرونی زندگی و از تجربه شخصی اش دارد.       
                                       شاخص نارضایتی در چهار حوزه اصلی      

قلمرو     متوسط نارضاتی        وضع تحصیلی         وضع مالی          شانس و اقبال           موقعیت شغلی

نارضایتی             5/34            200                   80                 5/64                     2/43

در شرایطی که نیازهای اولیه فرد مثل شغل، تحصیل و درآمد کافی تامین نشود این نیازها در اولویت قرار دارند. اطلاعات مربوط به سال 53 نشان می دهد که در آن زمان افراد جامعه به دلیل نا برابری فرصتهای زندگی نیازهای اولیه مثل درآمد و ... را مهم می دانند و اگر این استدلال را بپذیریم تا حدی نظر افراد جامعه در آن زمان شبیه شرایطی است که اینگلهارت  در مورد جوامع صنعتی بعد از جنگ جهانی دوم گزارش می کند.
همانطور که از نتایج جدول بر می آید زندگی اقتصادی مهمترین حوزه نارضایتی افراد در سال 53 بوده است. اصلی ترین حوزه نارضایتی مربوط به وضع تحصیلی است. تحصیلات از یک سو به دلیل اثری که بر ارتقای اجتماعی فرد می گذارد واز سوی دیگر به دلیل نقش مؤثر در افزایش در آمد ابزار مهم تحرک اجتماعی و کسب منزلت اجتماعی محسوب
می شود. بنابراین احساس نارضایتی از وضع تحصیلات، نارضایتی از وضع درآمد را نیز در خود نهفته دارد. کسی که از شانس و اقبال خود ناراضی است به معنای آن است که از موقعیتی که در شرایط اجتماعی نصیب وی شده رضایت ندارد.
همچنین موقعیت شغلی دقیقا انعکاس نظر فرد نسبت به وجه درآمدی شغل نیست. مقایسه رضایت شغلی و درآمد نشان می دهد که نارضایتی از موقعیت شغلی در سطوح درآمدی پایین بسیار بیشتر است. نارضایتی شغلی در بین کم درآمدترین گروه بیش از سه برابر پردرآمدترین گروه است. به این ترتیب نارضایتی فرد نسبت به موقیعت شغلی خود تا حد زیادی انعکاس نارضایتی وی از درآمد حاصل از شغل است. با چنین تفسیری مهمترین حوزه نارضایتی افراد در سال 53 مربوط به زندگی اقتصادی است. در مقابل زندگی اقتصادی رضایت اجتماعی نسبتا در سطح بالاتری قرار داشت. رضایت از محیط اجتماعی و رضایت از زندگی در شهر و روستا بسیار بالاتر از سطح متوسط رضایت در آن زمان بود. بخشی از دلایل رضایت بالای اجتماعی را می توان ناشی از تعلق سنتی در محل  زندگی دانست. فرد پیش از آنکه محیط را ازآن خود بداند، خود را از آن محیط می داند به همین دلیل انتظارات وی از محیط بالا نیست. از سوی دیگر انتظارات فرد از محیط اجتماعی تابع شکل گیری مفهوم " سبک زندگی " است. سبک زندگی یعنی شیوه ها، سلیقه ها و روش مصرف. به همین ترتیب تصور فرد نسبت به رضایت فردی بخشی از مفهوم سبک زندگی است. به عنوان مثال 5 درصد از وضع زنگی خانوادگی خود اظهار نارضایتی کرده اند. در مورد وضع سلامتی 6 درصد پاسخ گویان عدم رضایت خود را ابراز کرده اند. به نظر می رسد در این سالها، هنوز انتظارات و توقعات بهداشتی بالا نبوده  و این خود از دلایل بالا بودن  رضایت فردی است. به این ترتیب مهمترین منبع رضایت در سال 53 وضعیت اقتصادی است. در فاصله سالهای 74-53  سطح رضایت افزایش نسبی یافته است. در سال 53 توجه به مشکلات اقتصادی بیش از سایر موارد در رضایت فرد از زندگی مؤثر بوده. در سال 74 تا حدی از نقش مسایل اقتصادی کاسته شده و بر موارد اجتماعی افزوده شده است.
تقویت طبقه متوسط مدرن " تکنوکرات ها و تحصیل کرده ها" ظهور خواسته های جدید را در صحنه اجتماعی باعث شده است، این به معنای آن است که تحولی در نظام ارزش جامعه نیز روی داده است. تحول ارزش به این معنا که شیوه زندگی به تدریج اهمیت بیشتری پیدا کرده است.               

خلاصه فصل چهارم کتاب تحولات فرهنگی در ایران –رضایت از زندگی

خلاصه فصل چهارم کتاب تحولات فرهنگی در ایران –رضایت از زندگی
کیفیت زندگی :تغییر یک رویکرد
رضایت از زندگی مستقل از کیفیت زندگی در واکنش  با شرایط اقتصادی و رضایت سیاسی می باشد و دارای مفهوم فراگیر و پایدارتری است که احساس کل مردم یک جامعه را نسبت به جهتی که در آن زندگی می کنن منعکس می نماید .
کیفیت زندگی نخستین بار در ارزیابی اقدامات اقتصادی مطرح شد شاخص هایی که بهبود وضعیت اقتصادی را گزارش می دادند بیشتر زندگی اقتصادی را می سنجیدند در حالی که احساس مردم از امکانات دارای وجهی ذهنی است که شاخص های متفاوت می طلبد و بدون مقایسه ذهنی برای سنجش بعد شخصی زندگی نمی توان گفت آیا کیفیت زندگی  بهبود یافته یا کاهش یافته یا ثابت مانده مثلاً امروزه با تراکم ترافیک و آلودگی هوای شهرها مواجهیم در حالیکه صد سال پیش با جاده های خاکی و کوچه های کثیف برخورد می کردیم .حال کدامیک موجب رضایتمندی بیشتر است . سابقه مفهوم کیفیت زندگی به واکنش های مخالف رشد اقتصادی باز می گردد. گزارش باشگاه با عنوان محدودیت های رشد از نخستین و سامان یافته ترین این واکنش ها بود .تأکید اصلی آن به محیط زیست بود ولی از احساس افراد به زندگی غفلت نکرده بود و بر محورهای چون فقر در جهانی که مرفه تر می شود. آلودگی محیط زیست عدم اعتماد گسترش شهرها بیکاری –از خود بیگانگی و .............رفته رفته نمود کیفیت زندگی نه تنها در حوزه های فرهنگی اجتماعی بلکه در حوزه علم اقتصاد نیز راه یافت.در مقاله بالدوین))کیفیت زندگی در انحضار عالمان اجتماعی نیست و اقتصاد دانان برای ارزیابی دقیق خدمات بهداشتی رشد مقیاس های کیفیت زندگی را مورد توجه قرار داده اند .به این ترتیب در حوزه علم اقتصاد به وجوه کیفی که در تحلیل های کمی نادیده انگاشته شده اند توجه شد. این رویکرد راه را بر طرح پرسش هایی در خصوص نیست فرهنگ ،جامعه و اقتصاد و تفسیرهای متفاوت از شاخص های کیفیت زندگی ممکن ساخت پرسش این است آیا نهادهای سیاسی قادر به جذب تغییرات اقتصادی تکنولوژیک هستند ؟ درگزارش باشگاه رم رئیس وقت دانشگاه سازمان ملل گفت : در حوزه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی دگرگونی های رخ داده که اداره آن از توانایی دولت ها خارج است.
اینگهارت در کتاب خود (تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی در حوزه سیاست گسترش نقش دولت مورد تردید قرار گرفت برخوردهای طبقاتی رو به زوال نهاد و کیفیت زندگی مبنای صف بندی سیاسی جدید قرار گرفت در حوزه اقتصاد امروزه هر جا دگرگونی پیش آید خصوصی کردن وظایف قبلی دولت محتمل تر است.
در حوزه فرهنگ ارزش ها فرا مادی شده و تحول در گرایش های مذهبی، جنسیتی و خانوادگی آشکار است رضایت از زندگی از مهمترین شاخص های سازنده مفهوم کیفیت زندگی می باشد بیان کننده نگرش فرد به جهانش می باشد. رایج ترین خطا درباره رضایت از زندگی مساوی انگاشتن آن با رضایت سیاسی است و نمی توان بر مبنای آن رفتارهای فوری در عرصه سیاست پیش بینی کرد.
رضایت از زندگی همبستگی با نگرش های مهم مثل بیگانگی و اعتماد اجتماعی دارد. مک کلاسکی و و شار دریافتند که بیگانگی در مورد کسانی که رضایت کمتر از زندگی دارند بیشتر است. اولین دریافت ناخشنودی مشارکت سیاسی مرتبط است.
دوایت دین عدم رضایت از زندگی را با متغییرهایی چون بی هنجاری و بی اطمینانی و ... مورد بررسی قرار داده او نتیجه می گیرد که بدون همبستگی با مجموعه به هم پیوسته ارزش ها و روابط شخصی رسیدن به زندگی رضایت بخش دشوار است.
اینگهارت رضایت از زندگی را در چهار چوب فرهنگ مدنی مورد توجه قرار می دهد و نتایجی که می گیرد می توان به صورت زیر خلاصه کرد.
الف-رضایت از زندگی با سطوح بالای اقتصادی متناسب است
ب-رضایت از زندگی با مجموعه ای از نگرش ها همبسته است که با هم مفهوم فرهنگ مدنی را می سازد
ج-رضایت از زندگی با نگرش اساسی درباره ی نوع جامعه مرتبط است. در ابتدای دهه 1980 پژوهش پیمایشی در بسیار و دو کشور اجرا شد و نگرش های افراد سنجیده شد این نگرش ها عبارت بودند از :
کل شیوه سازماندهی جامعه با عمل انقلابی دگرگون شود 
جامعه به تدریج اصلاح شود 
از جامعه کنونی شجاعانه دفاع شود
نتیجه این پژوهش ها نشان داد همه ی کشورهایی که دارای تاریخ معاصر بی ثبات بوده است حمایت از دگرگونی انقلابی بر وضع موجود می چربند. در همه دموکراسی های با ثبات گزینه حمایت از وضع موجود بر گزینه انقلابی می چربید و گزینه انقلابی در کشورهای با تولید سرانه ناخالص ملی پایین بیشتر در حالیکه گزینه محافظه کارانه در کشورهای با تولید سرانه ناخالص بالا بیشتر بود.
نظریه های تبیینی
دو رویکرد درباره ی رضایت از زندگی وجود دارد:
رویکرد توصیفی : که رابطه رضایت را با متغییرهایی چون سن، جنس، سواد و ... بررسی می کند.
رویکرد دوم: تلاش می کنند عوامل موثر بر وضعیت را تبیین کرده و به شرایطی که در آن سطح رضایت تعیین می شود توجه کند.
کمبل رویکرد اول را مورد توجه قرار می دهد متغییرهایی چون وضع ازدواج را بررسی کرد و یکی از قوی ترین همبستگی ها میان رضایت از زندگی و وضع ازدواج مشاهده شد. مطلقه ها و مجردها کمترین میزان رضایت و افراد متاهل بالاترین رضامندی را داشتند.
روابط بین سن و رضایت از زندگی یکی از وجوه این مطالعه بود طبق آن افراد 35 ساله و کمتر به لحاظ رضایتمندی زیر میانگین و افراد مسن تر کمتر از جوان ها احساس خوشنودی می کردند ولی اغلب زمان حال را بهتر از آنچه پیش بینی می کرده اند می دانستند.
در رویکرد دوم توجه اصلی به شناخت عوامل موثر بر سطح رضایت معطوف شد .شگفت آورترین نتیجه این است که سطح رضایت تغییرات کمی داشته. اختلاف بین نسخ های اجتماعی اندک است در این رویکرد رضایت از زندگی به دو دسته عوامل است و پویا توجه می شود. و روابط میان رضایت از زندگی و متغییرهای عینی ضعیف و ناپایدار است.
تحقیقات اندروز ووایتی این تیجه گیری را تقویت می کند. آن ها از در هم کرد آثار سن، جنس، نژاد و.... تنها توانستند 8 درصد پراکنش رضایت کلی را از زندگی تبیین کنند.
این امر کار تبیین را دشوار می سازد در حقیقت این نظریه ها باید توضیح دهند که چرا سطح رضایت نسبتاً ثابت است و اختلاف کمی بین گروه ها مشاهده می شود برای پاسخ به این سوال انواع رضایت به سه نوع تفکیک می شود رضایت ناشی از برخورداری- رضایت ناشی از ارتباط و رضایت ناشی از بودن 
رضایت ناشی از برخورداری : که بیشتر به میزان برخورداری افراد از امکانات بستگی دارد. بررسی ها نشان می دهد درباره ی رابطه موقعیت مالی و خوشنودی اغراق شده است اگر فقر را کنار بگذاریم خشنودی در هر سطحی مشاهده می شود حتی بالا بودن سطح مالی آشفتگی را سبب می شود.
رضایت ناشی از ارتباط: این نوع رضایت به رابطه اجتماعی توجه دارد روابط اجتماعی در حیث شدت و نوع به رضایت از زندگی تاثیر دارد امروزه این روابط سرد و دگرگون و رسمی شده و روابط صمیمی از بین رفته اند.
رضایت ناشی از بودن: رضایت بیشتر با احساس کنترل به زندگی خود ایجاد می شود در مقابل این احساس که زندگی ما توسط نیروهای بیرونی از ما کنترل می شود اینکه زندگی چقدر دارای معنا و جهت است این مساله که جامعه شناسان آن را بیگانگی می خوانند به رضایت افراد موثر است.
نظریه رابطه اجتماعی: در این نظریه رضایت از زندگی تابع نوع، شدت و چگونگی رابطه اجتماعی است. از یک سو نیازهای فرد را تامین و رضایتش را بالا می برد از یک سو تمایلات افراد را مهار می کند به نظر دورکیم: در جریان انتقال از همبستگی مکانیکی به همبستگی اورگانیکی ارزش های جمعی تضعیف و افراد فقط به فکر تمایلات خود هستند. اگر هیچ اقتدار اخلاقی وجود نداشته باشد قانون جنگل حکم فرما خواهد شد در حالیکه هدف جامعه این است که جنگ را از میان بردارد یا تعدیل کند و قانونی عالی تر مستقر کند. آنومی از نظر دو رکیم در معانی گوناگون به کار رفته دارای سه خصوصیت اضطراب دردناک- احساس جدایی از معیارهای گروه و احساس فقدان هدف معین- در معنای دیگر، آنومی بعنوان تضاد هنجارها بکار رفته.
از نظر ریمون بودون آنومی دارای دو نوع دوگانگی است:
تقابل بین خود گرایی و دیگر خواهی- خود گرایی در جامعه ای است که افراد آن رفتارشان را با اراده خود تنظیم می کنند نه بر پایه هنجارهای جامعه اما جامعه مبتنی بر همبستگی مکانیکی دیگر خواه است.
در دسته دیگر تقابل میان آنومی و ماتالیسم(تقدیرگرایی) :آنومی زمانی پدید می آید که کنش های افراد به وسیله هنجاری روبخش تنظیم نمی شود. در این صورت افراد اهدافی که به آن نمی رسند کنار گذاشته ناامید می شوند. فاتالیسم زمانی روی می دهد که هنجارها سخت تعریف شده و فرد در انتخاب اهداف استقلال ندارد. افزایش پیچیدگی اجتماعی باعث رشد و دگرایی و رشد بی قاعدگی می گردد به نظر دورکیسم اولیوت دادن به منافع گروه خصلت اخلاقی دارد چون لازمه اش از خود گذشتگی است و توجه فرد به خواسته هایش به معنایی کاهش اقتدار اخلاقی است و راه ایجاد اقتدار اخلاقی تشکیل گروه است تا نوع انضباط اخلاقی بوجود آید مانند خانواده در گذشته که آدمی طعم عاطفه را در آن چشیده اصنافی که در آینده ایجاد خواهند شد پیچیده تر خواهد بود و عواطف بیشتر در آن بروز خواهد کرد و وجود گروه ها سر چشمه  شادکامی برای فرد نیز می باشد چون هرج و مرج برای فرد نیز 
دردناک است و زندگی بصورت آماده باش جنگی بین همراهان برای فرد مفید نیست. هنگامی که افراد منافع مشترک پیدا می کنند نه تنها به خاطر منافع مشترک بلکه به خاطر نفس اتحاد با یکدیگر از لذت همدلی بهره مند می شوند. و این از نظر دورکم در رضایت فرد از زندگی موثر است.
نظریه زیمل :
زیمل در قالب مفاهیمی که در آثارش مطرح کرده مساله رضایت از زندگی را بیان کرده و بیشتر نوع سوم رضایت (ناشی از بودن) را توضیح می دهد. او در مقاله کلان شهر خود به بحث درباره شرایطی می پردازد که در آن روابط انسان و به افول است رابطه صمیمانه جای خود را به روابط حسابگرانه می دهد.
به نظر زیمل کلان شهر جایگاه عقل است نه عاطفه که با اقتصاد پولی عجین شده.
به نظر او وسعت و جمعیت تنوعی پدید می آورد که در حیات ذهنی فرد موثر است. کلان شهر از آدمی بعنوان موجود تمییز گذار آگاهی بیشتر طلب می کند در حالیکه در روستا تصاویر ذهنی آشناترند. انسان در کلان شهرها در مقابل اهرم های متعدد از عقل مدد می گیرد به اعتقاد زیمل عقل منعطف ترین نیروی درونی است که ساده تر با تغییرات سازگار می شود.
فرایندهایی چون تقیسم کار فزاینده عقلانیت مفرو او.......... سردی روابطی در کلان شهرها ایجاد می کند زیمل برای توصیف سردی روابط دو اصطلاح دلزدگی و احتیاط را به کار می گیرد.   
دلزدگی نوعی نگرش است که فرد فادر نیست تفاوت اشیاء را دریابد ونسبت به معنای اشیاءوتمایز ان ها بی علاقه است.همه انسانها در یک سطح وبدون تمایز انها مطرح میشود.تغییرات سریع زندگی کلان شهری واکنشهای سریع ومتعددی رامیطلبد واعصاب ادمی قادر نیست همواره چنین واکنشی رابروز دهد بنابراین فرد عاجز میشود ونیرویی برای مقابله برایش نمیماند.در نگرش فرد دلزده تفاوت ارزشها محو میشود.یکنواختی مشابهت وتکرارپدیده هازمینه را برای کاهش رضایت از زندگی فراهم میکند.
دومین مفهوم که زیمل نام میبرد احتیاط است.درشهر کوچک وروستاادم هرکه راملاقات میکند میشناسد. وشناخت افراد به ژرفامیرسدولی با افزایش تعدادافراد شناخت جزیی ممکن نیست.از سوی دیگر روابط ناپایدار زندگی شهری باعث میشود اعتماد اجتماعی به حداقل برسد این دو عامل باعث میشود انسان کلان شهری در روابط خود احتیاط کند.
از نظر زیمل احتیاط یعنی دوری وبی اعتنایی به دیگران محدود کردن رابطه با دیگران در واقع در ان نوعی انزجار خفیف نهفته است از اینرو دورابطه صمیمی دراجتماع کوچک روستایی در مقابل روابط سرد کلان شهری شکل میگیرد. انتظار میروددر اجتماعات بزرگتر که دلزدگی واحتیاط بیشتر است رضایت از زندگی کمتر باشد.
مفهوم دیگر رضایت از زندگی یعنی نوع بودن.دراین رضایت فعالیت های انسانی به دلیل اجبار بیرونی صورت میپزیرد مثل:کار که نه به دلیل جازبه های درونی بلکه به اجبار بیرونی انجام میشودوخشنودی حاصل نمی اورد.
زیمل میگویدافراد بطور اجتناب ناپذیر برده محصولات اجتماعی وفرهنگی تولید شده خویش میگردند.این امر بیش از همه در مورد کار قابل مشاهده است.مطالعات نشان میدهد بیگانگی بامحصول کارونگرش منفی نسبت به کاراثر دارد.کارگرانی که توانسته اند کار باارزش انجام دهند نسبت به کارشان دید مثبت داشته اند.
پژوهش کار در امریکااز وزارت بهداشت نشان میدهد محیط های کاری کسل کننده تکراری که محلی برای ابتکار ایجاد نمیکنند باعث نارضایی کارگران هستند چون ناچارند در یک برنامه ثابت بانظارتدقیق کار کنند اما به میزانی که فرد درتصمیم گیری دخالت داشته رضایتش افزایش یافته است. در میان مدیران انها که در سطوح بالاتر قرار داشتند ودارای استقلال وقدرت ایجاد دگرگونی در برنامه ها بودند نسبت به رده های پایین که فقط سیاستها رااجرا میکردند رضایت بیشتری داشتند.

فصل 1فرهنگ عمومی حال و آینده

موضوع :
              فرهنگ عمومی حال و آینده
نام کتاب :
                 تحولات فرهنگی در ایران
زیر نظر استاد گرامی :
                                      جناب آقای حقیقی
گردآورندگان :
                          مریم مهدیان مقدم – فاطمه دلیری
مقدمه
حفظ وتحول فرهنگ دغدغه همیشگی انسانها بوده است. زیرا ازیک طرف نیاز به پیوستگی و همبستگی طولی وعرضی با گذشته تاریخ جوامع، گرایش به سمت اتخاذ سیاستهایی در جهت حفظ وثبات در فرهنگ سوق داده است و از طرف دیگر ضرورت و نیاز انطباق با محیط وبهبود وضع فرد در جامعه، انسان را طالب ایجاد تحول وتغییر فرهنگی نموده است. ایجاد توازن بین این دو گرایش متضاد یعنی ترکیب تحول وثبات یکی از معضلات عینی و عملی اهل فکر و سیاستگذاران جامعه است. دراین فصل تلاش می شود سیر تغییر تحولات بخش هایی از اجزای فرهنگی را در دو دهه اخیر در کشور نشان دهد و سپس روند تغییر آنها را در دو دهه آینده پیش بینی کند.
فرهنگ:
فرهنگ، اصطلاحی است که نمی توان معنای ثابت و مشخصی برای آن بکار برد. در گذشته معادل با معارف بشری بوده است مثل وزارت فرهنگ، یا معنای دیگر آن فعالیت های فکری، آفرینشی و هنری است مثل رادیو، تلویزیون و ... اما تعریف تایلور از فرهنگ که به تعریف کلاسیک از فرهنگ مشهور است که همین تعریف نیز مبنا قرار گرفته است عبارت است از: فرهنگ یا تمدن... کلیت درهم تافته ای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات، آداب ورسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه به دست می آورد. اما گیدنز فرهنگ را مجموعه ای از ارزشهایی که اعضای یک جامعه معین دارند و هنجارهایی که از آن پیروی می کنند معرفی می نماید.
فرهنگ عمومی:
از واژه فرهنگ عمومی هم دو برداشت می شود.
1-    آن دسته از پدیده های فرهنگی که نزد عموم مردم مشاهده می شود، مستقل ازاینکه مردم نسبت به محتوا و مفهوم آن اتفاق نظر دارند یا ندارند.
2-    تعبیر دیگر ناظر به توافق یا عدم توافق جمعی نسبت به پدیده های فرهنگی است و هر پدیده فرهنگی که توافق عام تری نسبت به آن وجود داشته باشد در زمره فرهنگ عمومی قلمداد می شود.
به عنوان مثال اگر نوع پوشش زنان یا مردان را یک جزء مهم فرهنگی به شمار می آید دریک طیف 7 قسمتی تقسیم کنیم چگونگی عقیده یا رفتار زنان یک جامعه را می توان با جوامع دیگر مقایسه کرد.
الف) سراسر با چادر پوشیده
ب) کاملاً پوشیده با چادر
ج) پوشیده
د) پوشیده نسبی
هـ) بی حجاب
و) کاملاً بی حجاب
ز) تقریباً عریان

وضعیت جوامع گوناگون نسبت به طیف مذکور می تواند به یکی از حالتهای زیر باشد:
1)    حالتی که قریب به اتفاق زنان به یک روش عمل می کنند وتفاوت چندانی میان رفتار وعقیده آنها وجود نداشته باشد که این وضعیت حالت عمومی ویژگی های فرهنگی در جوامع اولیه و کوچک است، هنجارها انعطاف ناپذیرند، تنوع و تکثیر را نمی پذیرند و همبستگی در این نوع جوامع براساس تعابر دورکیم همبستگی مکانیکی است.

2)    حالتی که اکثریت افراد حول وحوش حالت میانگین و تعداد اندکی در دو سوی مخالف این طیف رفتار می کنند که اصطلاحاً آن را توزیع نرمال یا طبیعی می نامند. ثقل وسنگینی رفتار افراد دراین وضع در وسط طیف قرار می گیرد، این وضعیت نشان دهنده توزیع عناصر فرهنگی در جوامع امروزین است و براساس تقسیم بندی دورکیمی همبستگی اندام وار یا ارگانیکی هستند، و تا حدودی
انحراف از هنجارهای غالب را می پذیرند.

3)    وضعیت بی هنجاری را نشان می دهد، اصولاً هنجاری وجود ندارد و احتمال بروز تمام رفتارهای ممکن به لحاظ واقعیت خارجی یکسان است.

4)    دراین وضعیت دو هنجار در جامعه وجود دارد که در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده اند. این حالت چندان پایدار نیست وبه مرور باعث حذف یکی از دو هنجار می شود. نشان دهنده شرایطی است که جامعه از لحاظ دو جزء فرهنگ ناپایدار وبی ثابت است و تا رسیدن به یک حالت پایدار تقابل میان دو جزء ادامه خواهد یافت.


در پایان نتیجه می گیریم که منظور از فرهنگ عمومی آن جزء ازفرهنگ جامعه است که توزیع آن به نمودار 1 نزدیک باشد اما به دلیل گسترش و توسعه جوامع کوچک اوله و تقسیم کار تفاوت میان اعضای جامعه مورد قبول واقع شده و توزیع عناصر و اجزای فرهنگ به سوی توزیع نرمال گرایش یافت.

عوامل مؤثر بر تغییر فرهنگ عمومی:
1-    جنس
2-    سن
3-    تحصیلات
4-    شهرنشینی
5-    درآمد
1-    جنسیت: نسبت جنسی جمعیت در دو دهه اخیر تغییر چندانی نداشته و احتمالاً هم تغییر قابل توجهی نخواهد داشت.
2-    سن: از این نظر جامعه ما شاهد تغییراتی بوده است و انتظار معقول وجود دارد که طی چند دهه آینده تغییرات اساسی پیدا کند، توزیع سنی جمعیت به سوی طبیعی بوده و از ثقل نیروهای جوان کاسته شده و در چند دهه بعد بر حجم ونسبت جمعیت بزرگسال و بازنشسته افزوده خواهد شد.
3-    سواد و تحصیلات: سواد و تحصیلات مؤثرترین عامل در تبیین تفاوتهای فرهنگی است بنابراین تحول آن نیز بیش از بقیه عوامل موجب تغییرات فرهنگی می شود و چون تحولات این عامل چشمگیرتر از عوامل دیگر بوده است می تواند به عنوان مهم ترین منبع تحولات فرهنگی شناخته شود.
4-    شهرنشینی: شهرنشینی می تواند در کشور زمینه ساز و عامل مهم در تحولات فرهنگی باشد. این امر به طور غیرمستقیم یا به خاطر تحولات دیگر مثل افزایش آموزش، توسعه ارتباط و ... به وقوع می پیوندد. اگر چه از شدت روند شهری شدن کاسته شده است اما به هرحال بیشتر جمعیت در آینده شهرنشینان خواهند بود.
5-    درآمد: به علت فقدان آمارهای قابل اتکا در بخش اقتصاد وعدم امکان مقایسه سطح درآمد گذشته و حال و پیش بینی معقول، از تحلیل متغیر درآمد و سطح زندگی چشم پوشی می شود.
اما نکته مهمی که در مقایسه سواد وشهرنشینی استنباط می شود این است که مردم ما در سال انقلاب از جهت شهرنشینی و سواد در حداکثر تفاوت بودند یعنی نیمی از افراد شهرنشین ونیمی روستانشین و هم چنین نیمی بی سواد و نیمی باسواد بودند.
وضعیت کنونی فرهنگ عمومی:
دراین بخش فرهنگ عمومی در برخی از عناصر فرهنگی مورد توجه و مقایسه قرار می گیرد. خانواده، روابط اجتماعی، اوقات فراغت، رفتارهای مذهبی، باورها
خانواده: دراین بخش اجزای زیادی وجود دارد که کتاب به 16 مورد آن اشاره کرده است. مواردی که اکثر افراد جامعه نسبت به آن نظر یکسانی داشته باشند به عنوان فرهنگ عمومی در زمینه خانواده مطرح می شود. مانند موافقت با اجرای تنظیم خانواده، ازدواج، جلب ومؤثردانستن رضایت پدرومادر، تقاضای پسر از دختر یا پذیرش مهریه و ضرورت جهیزیه که کماکان مورد تأیید عمومی است. مخالفت با تنبیه بدنی فرزندان یا مخالفت با ازدواج با بیش از یک زن جزء عناصر پذیرفته شده فرهنگ است اما در مورد بقیه اجزای فرهنگی خانواده مثل موافقت با جدازندگی کردن از پدر ومادر پس از ازدواج، معاشرت قبل از ازدواج، ازدواج با قوم وخویش و موارد دیگر توافق چندانی بین اعضای جامعه وجود ندارد به همین خاطر از حیطه فرهنگ عمومی خارج می شود.
روابط اجتماعی: ملاکهای روابط اجتماعی مثل شرکت در انجمن های خانه و مدرسه، باشگاههای ورزشی، انجمن اسلامی و .. چون مشارکت زیادی در آنها وجود ندارد، نه تنها در حوزه فرهنگ عمومی وارد نشده بلکه فاصله زیادی تا آن دارد.
اوقات فراغت: گذران اوقات فراغت فعالیتهای زیادی را دربرمی گیرد که گاهی منفعل ویک جانبه است مثل رادیو وتلویزیون و گاه غیرمنفعل مثل مطالعه و انجام کارهای دستی وگاه دو یا چند جانبه غیرمنفعل است مثل فعالیتهای همراه با مشارکت. ازبین متغیرهای اندازه گیری شده در درجه اول تماشای تلویزیون سپس معاشرت با اقوام و خویشان ودر نهایت استراحت در حیطه فرهنگ عمومی قرار می گیرد که مورد اول وسوم منفعل ویک جانبه و مورد دوم فعال و چندجانبه است.
رفتارهای مذهبی: دراین بخش پرداخت فطریه عمومیت بیشتری دارد، نذرونیاز کردن و زیارت اماکن مذهبی در شرایط کنونی جزو فرهنگ عمومی به حساب می آید اما رفتن به مجالس روضه خوانی، نمازجماعت و دعای کمیل چون تعداد قابل توجهی از افراد را جذب نکرده نمی توان جزء فرهنگ عمومی دانست.
باورها: هرچند دراین بخش پرسش های متنوعی وجود دارد لیکن این پژوهش پرسش هایی که عمدتاً جبرگرایی و تقدیرگرایی هستند را مطرح کرده است که پژوهش نشان می دهد در بعدنظری، جبرگرایی وتقدیرگرایی فرهنگ عمومی جامعه است و در بعد عملی فرد میان امروز و فردا مجبور به حکم کردن است در نتیجه از حالت جبرگرایی خارج می شود.
آینده فرهنگ عمومی:
آینده فرهنگ عمومی را می توان باتوجه به متغیرهای سن، تحصیلات ودرآمد تا دو دهه آینده پیش بینی و حدس زد گرچه این پیش بینی کاملاً قطعی ودقیق نیست و چه بسا تحولات دیگری تأثیرات تعیین کننده تری بر اجزای فرهنگ بگذارد. در مجموع می توان تغییرات به دست آمده را محتمل الوقوع دانست.
برای این کار رابطه متغیرهای وابسته (فرهنگی) مثل موافقت با اجرای تنظیم خانواده را با متغیرهای مستقل سن، تحصیلات، درآمد، رئیس خانوار در ذیل بررسی می کنیم تا به این نتیجه برسیم که آیا این متغیرهای وابسته در آینده جز فرهنگ عمومی ما محسوب خواهند شد یا نه؟
 
خانواده:
1-    بررسی رابطه نسبت موافقت با اجرای تنظیم خانواده با متغیرهای مستقل (تحصیلات، سن، درآمد): حاکی از نگرش مثبت افراد با تحصیلات بالا در این مورد است واز طرف دیگر تا دو دهه آینده بیشتر افراد جامعه به میانگین سنین 25 تا 44 سال می رسند بنابراین اتفاق نظر نسبت به این جز فرهنگی فزونی می یابد و به عنوان یک جز از فرهنگ عمومی باقی می ماند.
2-    بررسی نسبت موافقت با رضایت پدر ومادر در امر ازدواج با متغیرهای مستقل: دراین بررسی سن ودرآمد هیچ تأثیری براین متغیر نداشت. لیکن با افزایش تحصیلات از نسبت موافقت کاسته می شد. با این وجود باز هم نسبت موافقان با رضایت پدرومادر در امر ازدواج از مخالفان بیشتر است پس در آینده این مورد هم همچنان جز فرهنگ عمومی محسوب می شود.
3-    بررسی نسبت موافقت با اجرای مراسم خواستگاری با متغیرهای مستقل: موافقت با مراسم خواستگاری مرد اززن نیز کماکان از اجزای فرهنگ عمومی باقی خواهد ماند. این امر از آن جا ناشی می شود که تحولات تحصیلات، سن ودرآمد تأثیر تعیین کننده ای در آینده این متغیر ندارد.
4-    بررسی نسبت مخالفت با تنبیه بدنی فرزندان با متغیرهای مستقل: مخالفت با تنبیه بدنی فرزندان در آینده عمومی تر خواهد شد. علت این امر تأثیر قاطع سواد براین متغیر فرهنگ است. بنابراین می توان پیش بینی نمود که در آینده مخالفت با تنبیه بدنی فرزندان بیشتر خواهد شد.
5-    بررسی نسبت مخالفت با ازدواج بیش از یک زن با متغیرهای مستقل: با افزایش تحصیلات نسبت مخالفت با ازدواج با بیش از یک زن به نحو چشمگیری افزایش می یابد و طبعاً این متغیر فرهنگی نه تنها در حوزه فرهنگ عمومی باقی می ماند بلکه عمومی تر نیز می شود.
6-    بررسی نسبت موافقت با اظهارنظر پدر ومادر در انتخاب دوست با متغیرهای مستقل: نتایج نشان می دهد که در آینده نزدیک احتمال تغییرات جدی در نسبت موافقت با اظهارنظر پدرومادر در انتخاب دوست وجود دارد با این حال به نظر می رسد که نسبت موافق روبه افزایش است. پس جز فرهنگ عمومی در آینده محسوب می شود.
7-    بررسی نسبت موافقت با مهریه با متغیرهای مستقل: بررسی ها نشان می دهد که هیچکدام از سه متغیر مستقل نتوانسته اند تأثیر جدی براین متغیر بگذارند حتی متغیر جنسیت دراین امر تأثیر ندارد و مردان وزنان، متأهلین ومجردین تصور یکسانی دراین امر دارند وطبعاً در آینده نیز جز فرهنگ عمومی محسوب می شو.
8-    بررسی رابطه نسبت موافق با جهیزیه با متغیرهای مستقل: با افزایش تحصیلات وتاحدودی هم درآمد از موافقان جهیزیه کاسته شده است البته این یک عقیده است که در عمل حتی تحصیل کرده ها و افراد پردرآمد جهیزیه می دهند نکته جالب زنان بیش از مردان با جهیزیه دادن موافقند شاید به دلیل این است که اعتبار ومنزلت خود رادر بردن جهیزیه می دانند. در مجموع شاید در آینده جز فرهنگ عمومی محسوب نشود زیرا بر مخالفان آن افزوده شده.
9-    بررسی نسبت موافق با جدا زندگی کردن فرزندان پس از ازدواج با پدر ومادر با متغیرهای مستقل: افراد با تحصیلات ودرآمدبالا بیش از بقیه براین امر اصرار دارند ولی در مورد متغیر سن افراد با سنین خیلی بالا به دلیل اینکه مربوط به فرهنگ گذشته هستند یا احساس نیاز بیشتری به حضور فرزندانشان می کنند تا حدودی مخالف جداشدن فرزندان پس از ازدواج از پدرومادر هستند. در آینده نزدیک اصل بر جدا زندگی کردن فرزندان از پدرومادر خواهد بود واین امر به صورت یک تصور عمومی درخواهد آمد.
10-    بررسی نسبت موافق با معاشرت قبل از ازدواج با متغیرهای مستقل: افزایش تحصیلات ودرآمد باعث بالارفتن افراد موافق به این امر شده است پس در آینده به حوزه فرهنگ عمومی وارد خواهد شد.
11-    بررسی نسبت موافق با جشن نامزدی با متغیرهای مستقل: نتایج حاکی از آن است که افزایش تحصیلات تأثیر بسیار تعیین کننده ای در جهت کاهش موافقان با جشن نامزدی دارد پس در آینده جز فرهنگ عمومی نخواهد بود.
12-    بررسی مخالفت با ازدواج با قوم و خویش با متغیرهای مستقل: بررسی این امر با هر سه متغیر مستقل نشان می دهد که تأثیر تشدیدکننده ای بر افزایش مخالفان با ازدواج قوم و خویش وجود دارد وبه زودی این متغیر به حوزه فرهنگ عمومی وارد خواهد شد زیرا گرایش عمومی به سوی جداشدن از روابط خویشاوندی و نزدیک شدن به یک واحد هسته ای مستقل از دخالت دیگران است ضمناً پذیرش این عقیده دلایل پزشکی هم دارد.
13-    بررسی نسبت مخالفت با اجرای مراسم عروسی باشکوه با متغیرهای مستقل: که به شدت تحت تأثیر تحصیلات است و مخالفت با آن جنبه عمومی تر خواهد یافت حتی درآمدهای بالا نیز موافق با این امر نیستند.
14-    بررسی نسبت موافق با کارکردن خانم ها در بیرون از خانه با متغیرهای مستقل: نسبت موافق یا مخالف با کارکردن خانم در بیرون از خانه برحسب جنسیت تفاوت معناداری دارد یعنی این که مردان کمتر تمایل به این امور دارند و خانم ها بیشتر. تحصیلات هم در افزایش موافقت براین امر تأثیر دارد. اما به نظر می رسد که این مقوله نتواند به سرعت وارد فرهنگ عمومی شود.
15-    بررسی نسبت رابطه ی شیوه های تصمیم گیری مشارکتی به فردی در خانواده با متغیرهای مستقل: پذیرش اصل تصمیم گیری مشارکتی از سوی افراد تحصیل کرده تفاوت معناداری با دیگر سطوح دارد بنابراین در آینده این مقوله جز فرهنگ عمومی محسوب می شود.
16-    بررسی رابطه نسبت موافق با اظهارنظر پدرومادر در امور فرزندان پس از ازدواج با متغیرهای مستقل: آخرین متغیر در زمینه مسایل خانوادگی می باشد که تعداد موافقان با مخالفان در شرایط کنونی تقریباً برابر است ودر آینده هم تحول قابل توجهی در این متغیر مشاهده نمی شود به ولی
17-    نقش متعهدانه و مسئولان پدر ومادر بیشتر می شود ونقش مداخله گرانه ی آنها کمتر.

 
نتیجه گیری از حوزه خانواده:
به طورکلی نتیجه ای که از بررسی متغیرهای 16 گانه خانواده گرفته شد:
1)    اولاً نهاد خانواده در ایران دارای ابعادی است که بیش از نیمی از آنها در حوزه فرهنگ عمومی جامعه قرار دارد.
2)    نیمی دیگر ازاین ابعاد یا متغیرها که در حوزه فرهنگ عمومی نبودند در آینده به سرعت به این حوزه وارد می شوند. بنابراین ابعاد گوناگون خانواده در ایران به سوی یکنواختی ناشی از ضرورت کارکردی با محیط اجتماعی و اقتصادی آن سیر می کند و شاید هیچ یک از وجوه دیگر فرهنگ جامعه تا این حد حوزه فرهنگ عمومی را دربرنگیرد.
 دوفرایند در خانواده در حال شکل گیری وتبدیل شدن به وجه غالب خانواده در ایران است:
1-    فرایند فردگرایی وجداکردن نسبی امر خانواده از دیگر وجوه روابط فردی و محدودکردن آن به زن، شوهر وفرزندان است.
2-    فرایند دموکراتیزاسیون و به وجودآمدن زمینه های برابری حقوقی ومشارکتی نهاد خانواده است که این پدیده یکی از پیش شرط های اساسی وضروری دموکراتیزه شدن جامعه است و بسیاری عقیده دارند که دموکراسی در سطح نهادهای سیاسی هنگامی پایدار و نهادینه خواهد شد که عرصه های دیگر حیات اجتماعی به ویژه خانواده را نیز در بربگیرد.
روابط اجتماعی:
به طورکلی شرکت در مجامع تشکل یافته، رسمی وقراردادی کاملاً خارج از حوزه فرهنگ عمومی است. عده ای خاص وقلیل از افراد جامعه در انجمن های خانه و مدرسه در باشگاههای ورزشی در انجمن های اسلامی و انجمن های علمی وفرهنگی در اتحادیه های صنفی شرکت می کنند وبه همین دلیل از حوزه فرهنگ عمومی خارج است. برخلاف متغیرهای خانواده که عام وفراگیر بودند این فعالیت ها هر کدام محدود به افراد خاصی هستند.
 
اوقات فراغت:
1.    رابطه نسبت تماشای زیاد به تلویزیون با متغیرهای مستقل (سن، درآمد، تحصیلات): تماشای تلویزیون در مراحل میانی تحصیلات افزایش می یابد ولی در مراحل بالاتر تحصیلات این روند معکوس می گردد زیرا قشر دوم شیوه های دیگری را برای پرکردن اوقات فراغت خود برمی گزینند با این حال چون در حال حاضر تعداد گروههای میانی تحصیلی به سرعت بیشتری افزایش می یابند در نتیجه احتمال دارد که استفاده ازاین شیوه برای گذراندن اوقات فراغت عمومیت بیشتری پیدا کند.
2.    رابطه نسبت معاشرت زیاد با دوستان با متغیرهای مستقل: بررسی نشان می دهد که معاشرت با دوستان واقوام به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت درحال افزایش است.
3.    رابطه نسبت استفاده از استراحت به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: استراحت در خانه به عنوان یک شیوه برای گذران اوقات فراغت در حوزه فرهنگ عمومی نخواهد بود. بررسی ها در آینده نشان می دهد.
4.    رابطه نسبت استفاده از مطالعه به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: مطالعه به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت در حال تبدیل شدن به یک جز از فرهنگ عمومی است البته عامل سواد ودرآمد در افزایش استفاده از مطالعه بسیار مؤثر بوده است.
5.    رابطه نسبت به رفتن به مسجد به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: تأثیرات هر سه متغیر براین عامل به گونه ای است که حکایت از کاهش شدید این عمل به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت در جامعه می کند.
6.    رابطه نسبت قدم زدن به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: قدم زدن به عنوان یک ورزش یا تفریح احتمالاً به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با استقبال بیشتری مواجه خواهد بود. علیرغم تأثیر تحصیلات و درآمد برافزایش این نوع گذران اوقات فراغت تا عمومی شدن آن به عنوان یک فرهنگ فاصله زیادی وجود دارد.
7.    رابطه نسبت استفاده از رادیو به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: رادیو به عنوان رسانه ای که در گذشته بیشتر مورد استفاده قرار می گرفت، اکنون کمتر بکار می رود. در صورت جذاب تر شدن برنامه ها طبعاً مورد استفاده ی بیشتری پیدا می کند. استفاده از رادیو به عنوان شیوه گذران اوقات فراغت در آینده یا کمتر می شود یا تغییر محسوسی نمی کند.
8.    بررسی نسبت رفتن به پارک به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: استفاده از فضای سبز وپارک نیز به سرعت بیشتر خواهد شد به ویژه آن که با افزایش تحصیلات این گرایش به سوی فضای سبز بیشتر خواهد شد البته کوچک یا آپارتمانی شدن مسکن نیز از عوامل مؤثر بر خروج فرد از خانه و گذران اوقات فراغت در پارک می باشد.
9.    بررسی نسبت ورزش کردن به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: ورزش کردن در حال عمومیت یافتن است زیرا فعالیت های ورزشی به لحاظ سلامت و بهداشت نیز توصیه می شود خصوصاً اقشاری که به لحاظ تحصیلی ودرآمدی در موقعیتی هستند که فعالیت بدنی وجسمی در آنها در حین شغل کم است با افزایش تحصیلات ودرآمد به شدت بر استفاده از ورزش به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت افزوده شده ودرآینده نزدیک به صورت یک جز فرهنگ عمومی تبدیل خواهد شد.
10.    بررسی نسبت استفاده از انجام کارهای دستی به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: با افزایش سطح تحصیلات ودرآمد انجام کارهای دستی به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت کاهش می یابد.
11.    بررسی نسبت رفتن به موزه و نمایشگاه به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: رفتن به موزه ونمایشگاه با افزایش تحصیلات و درآمد بیشتر خواهد شد. در میان افراد درآمد بالا وتحصیلات عالی ورفتن آنها به موزه ونمایشگاه با افراد درآمد متوسط وپایین وتحصیلات کم رابطه معناداری وجود دارد.
12.    بررسی نسبت رفتن به سینما به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: کشش قابل ملاحظه ای برای جذب شدن به سینما درآینه وجود خواهد داشت. البته اگر شرایط دیگر مثل تلویزیون و ماهواره و حتی شکل فیلم های ارایه شده تغییر چندانی نکند زیرا تغییر هریک از این ها می تواند سیر جذب را تشدید یا تضعیف کند.
13.    بررسی شرکت در انجمن ها و گروهها به عنوان یک شیوه گذران اوقات فراغت با متغیرهای مستقل: شرکت در انجمن ها و گروههای رسمی وقراردادی در ایران بسیار اندک است اما تصور می شود درآینده افزایش یابد.
14.    آخرین متغیر مورد مطالعه در بخش اوقات فراغت رفتن به کافه یا قهوه خانه است که به دو گروه متفاوت اجتماعی ربط دارد وچون سبب مخدوش شدن روابط می گردد توضیحی در کتاب راجع به آن نداده است.
 
نتیجه گیری از حوزه اوقات فراغت:
درمجموع از بررسی متغیرهای 14 گانه اوقات فراغت تنها (رفتن به مسجد وانجام کارهای دستی) به سوی دورشدن از فرهنگ عمومی می باشد بقیه متغیرها به سوی عمومی تر شدن هستند.
رفتارهای مذهبی: رفتارهای مذهبی در ایران یکی از مهمترین اجزای فرهنگ عمومی هستند گرچه در پژوهش رفتارهای اصلی چون به جاآوردن نماز وگرفتن روزه ویا پرداختن خمس وسهم ویا تقلید اندازه گیری نشده است.
1-    رابطه نسبت پرداخت فطریه با متغیرهای مستقل (سن، درآمد، تحصیلات): با افزایش دو متغیر تحصیلات و درآمد فطریه پردازان نیز کم می شوند اگرچه درهرصورت فطریه خود را پرداخت می کنند.
2-    بررسی نسبت نذرونیاز کردن با متغیرهای مستقل: این متغیر به نحو چشمگیری در میان مردم رایج است. افراد با تحصیلات کم و درآمدهای کم به نسبت بیشتر از گروههای مقابل خود نذرونیاز می کنند. در مجموع اجرای نذرونیاز شدیداً روبه کاهش است.
3-    بررسی نسبت رفتن به اماکن مذهبی با متغیرهای مستقل: رفتن به اماکن مذهبی با افزایش سطح تحصیلات و درآمد کاهش می یابد.
4-    بررسی نسبت رفتن به مجالس روضه خوانی با متغیرهای مستقل: رفتن به مجالس روضه خوانی با شدت بسیاری روبه کاهش است اگرچه در ایام ویژه مثل عاشورا وتاسوعا وضع دیگری دارد وکماکان عمومیت وحفظ می شود. افراد دارای تحصیلات عالی یادرآمد بالا حدوداً ده برابر کمتر از افراد بی سواد وکم سواد به این نوع از مجالس می روند.
5-    بررسی نسبت شرکت درنمازجماعت مسجد با متغیرهای مستقل: درمورد شرکت در نماز جماعت مسجد نیز مشاهده می شود که عامل سواد ودرآمد و کاهش این فعالیت کاملاً تعیین کننده است و احتمال معقول در کاهش این فعالیت درآینده وجود دارد.
6-    بررسی نسبت رفتن به دعای کمیل با متغیرهای مستقل: روند احتمالی شرکت در دعای کمیل نیز مشابه موارد قبلی است و عوامل تحصیلی ودرآمدی وضعیت آن را در آینده شدیداً تحت تأثیر خود قرار می دهند.
به طورکلی روند دورشدن شدید متغیرهای مذهبی از فرهنگ عمومی قابل مشاهده است.
باورها: عمومی ترین باوری که جز فرهنگ عمومی است اعتقاد به مؤثربودن قضا وقدر در زندگی است.
1-    بررسی نسبت موافق با مؤثربودن قضاوقدر در زندگی با متغیرهای مستقل (سن، درآمد، تحصیلات): دوعامل تحصیلات ودرآمد به ویژه عامل اول تأثیرمهمی در کاهش اعتقاد به این گزاره را دارند. علی رغم این، کلیه گروههای سنی، تحصیلی ودرآمدی به این امر اعتقاد دارند پس همچنان در حوزه فرهنگ عمومی خواهند ماند.
2-    بررسی نسبت موافق با بدذات بودن بعضی از مردم با متغیرهای مستقل: اعتقاد به بدذاتی بعضی از مردم وجود دارد با این تفاوت که پولدارها بیش از طبقات پایین معتقد به بدذاتی مردم هستند.
3-    بررسی نسبت موافق دراینکه از چشم بد باید ترسید با متغیرهای مستقل: چشم زدن از باورهای قدیم ورایج در جوامع است. و افراد با تحصیلات ودرآمد بالا تفاوت زیادی در عدم پذیرش این متغیر با دیگران دارند وطبعاً با سرعت از عرصه فرهنگ عمومی خارج خواهد شد.
4-    بررسی رابطه نسبت موافق با این عقیده که روزی هرکس به قدر قسمت اوست با متغیرهای مستقل: یک باور رایج در بین عموم است ولی تحصیلات بالا، ریشه افکار و روحیات تقدیرگرایانه و منفعل را خشک می کند وافراد با تحصیلات عالی حدوداً 7 برابر کمتر از افراد بی سواد به این گزاره اعتقاد دارند.
5-    بررسی اعتقاد به بدشانس بودن برخی از مردم با متغیرهای مستقل: اعتقاد به شانس و تأثیر آن در زندگی نیز در مجموعه این باورها درحال کاهش است واین مورد تحت تأثیر تحصیلات تغییر می کند.
6-    بررسی موافق اعتقاد به تعیین سرنوشت افراد با متغیرهای مستقل: اعتقاد به سرنوشت و غیرقابل تغییر بودن آن نیز با افزایش تحصیلات کاملاً دگرگون می شود ودرآینده از حوزه فرهنگ دور ودورتر می شود.
7-    آخرین متغیر مورد بررسی در باورها مقوله «چو فردا شود فکر فردا کنیم» که نسبت مخالفان با آن بیش از موافقان است واین تنها موردی است که متغیرهای مستقل تأثیری برآن جای می گذارند که مخالفت با آن را به حوزه فرهنگ عمومی نزدیک تر می کند.
نتیجه گیری از حوزه باورها:
درمجموع مشاهده می شود که اعتقادات تقدیرگرایانه با سرعت قابل توجهی در حال کاهش است و انتظار می رود در آینده این نوع نگرش ها وباورها از حوزه فرهنگ عمومی خارج شود و دیگر به عنوان یک نگرش مسلط در جامعه وجود نداشته باشد.
نتیجه کلی:
مشخص است که تحول در عناصر فرهنگ ذکر شده نه هم جهت است و نه شدت یکسانی دارد وتغییرات ذکر شده خواه ناخواه اتفاق می افتد درصورتی که خواهان پیش نیامدن این روندها هستیم باید سیاستگذاریهای صحیح انجام شود.
درهرحال نتایج نشان می دهد که خانواده به سوی قراردادی تر شدن، خصوصی تر شدن و هسته ای شدن پیش می رود.
در حوزه روابط اجتماعی چون در ایران بسیار محدود و کوچک است تا عمومی شدن راه بسیار طولانی دارد.
فرایند کالایی شدن اوقات فراغت نیز در حال رشد است یعنی تولید کالا برای گذران اوقات فراغت.
در حوزه مذهبی بعضی ازرفتارها گرایش به خروج از حوزه فرهنگ عمومی را دارند که منجر به افول ابعاد حیات مذهبی می شود. در زمینه باورها سیر تحول سریع تر از حوزه های دیگر است و اعتقاد به شانس و تقدیرگرایی به سمت خروج از فرهنگ عمومی در حرکت است.


فصل 4 صفحات 236تا270

رضایت و جنسیت

در فاصله ی سال های 53 تا 74 ، میزان نارضایتی از 80 درصد به 7/27 درصد کاهش یافته است . اما سهم زن و مرد در این کاهش یکسان نیست . تحقیقات نشان می دهد که میزان رضایت از وضع مالی افزایش داشته است . اما این افزایش برای زنان بیش از مردان است . نسبت نارضایتی از درآمد نزد زنان کمتر است . شاید این امر ناشی از پایین بودن انتظارات آن ها از بازار کار باشد . زنان از شغل خود ، بیش از آن که درآمد و تقاضای اقتصادی داشته باشند ، نوعی انتظار اجتماعی دارند . شغل برای زنان زمینه ی حضور و مشارکت و دستیابی به هویت مناسب است . از فرضیه ای که از طرف اینگلهارت مطرح شده بر می آید که کاهش فاصله بین زن و مرد ناشی از تطابق آرزو ، وضعیت و خو گرفتن به صفات ثابت است . داده های مربوط به رضایت از سلامتی خود و خانواده خود نشان می دهد که نسبت نارضایتی به میزان اندکی افزایش یافته است . این امر ممکن است ناشی از افزایش سطح توقعات افراد نسبت به سلامتی باشد ، اما این نارضایتی در مردان بیش از زنان افزایش داشته است . میزان رضایت از زندگی خانوادگی ، به طرز محسوسی افزایش نشان می دهد . اما فاصله ی بین دو پژوهش که در سال 53 و 74 انجام شده ، میزان نارضایتی به یک سوم تقلیل یافته است . در این خصوص کاهش نارضایتی در بین زنان محسوس تر است . افزایش رضایت زنان را می توان به موقعیت نسبتاً بهتر آن ها در خانواده نسبت داد . اهمیت زنان و پذیرش اهمیت نقش آن ها ممکن است رضایت از زندگی خانوادگی را افزایش داده باشد . تضعیف تصورات سنتی در مورد نقش زنان و پذیرش مشارکت اجتماعی آن ها از سوی خانواده ، تفاهم بیشتری را در خانواده سبب شده است . نسبت عدم رضایت از شانس و اقبال ، در فاصله ی سال های 53 تا 74 ، 4/16 درصد کاهش یافته است . اما نسبت نارضایتی در بین زنان با کندی بیشتری کاهش می یابد . شاید دلیل این امر را بتوان به مواردی چون میزان برابری فرصت در بازار کار ، حقوق اجتماعی ، جایگاه و منزلت اجتماعی آن ها نسبت داد .
نارضایتی از زندگی در شهر و روستا ، از سال 53 تا 74 بیش از دو برابر شده است . نارضایتی مردان 5/1 برابر افزایش داشته است . احتمالا حضور بیشتر مردان در شهر و بیرون از خانه ، شناخت و انتظار آن ها از معیارهای زندگی شهری را افزایش داده و این امر باعث افزایش میزان نارضایتی در میان آن ها شده است . از سوی دیگر پیوند هرچه بیشتر با شهر محل زندگی باعث افزایش شناخت و در نتیجه افزایش انتظارات می شود .

تصویر کلی

مقایسه ی داده های مربوط به رضایت به تفکیک جنسی نشان می دهد که دو تغییر مهم در این شاخص روی داده است .
الف) در سال 53 زنان به طور متوسط از زندگی خود ناراضی تر از مردان بودند ، اما در سال 74 این رابطه دگرگون شده و مردان ناراضی تر از زنان بوده اند .
ب) اطلاعات پژوهش انجام شده در سال 53 نشان می دهد که تنها در حوزه های زندگی خانوادگی و سلامت فردی و وضع تحصیلی ، زنان بیش از مردان ناراضی بوده اند . در سایر موارد نارضایتی مردان بیشتر از زنان است . بیشترین نارضایتی در این سال ( 53 ) در مرحله ی اول وضع تحصیل ، مرحله ی دوم سلامت فردی و مرحله ی سوم نارضایتی از زندگی خانوادگی قرار دارد . به دلیل تفکر سنتی ، زنان غالبا خود را با هر شرایط نامطلوب سازگار می کنند و موقعیت پایین تر را می پذیرند تا بنیاد خانواده حفظ شود . اما به تدریج با پیشرفت اجتماعی ، گسترش رسانه ها و آموزش بیشتر ، زنان از فرهنگ سنتی فاصله گرفته اند . این امر باعث شده نقش های سنتی را کم تر بپذیرند و این خود باعث نارضایتی آن ها از چنین نقشی است .

رضایت و سواد :

میزان رضایت از وضع خانوادگی بر حسب سواد در سال 53 تا 74 افزایش داشته است .بالاترین نارضایتی از وضع خانوادگی در گروه های بی سواد و کمترین آن به گروه های تحصیلات عالی مربوط می شود .
نتایج پژوهش حاکی است سواد به عنوان یک متغیر مستقل بر میزان رضایت از زندگی خانوادگی موثر است . در سال 53 رضایت مالی بیشترین رابطه را با سطح سواد دارد . نارضایتی در میان افراد بی سواد و کم سواد بالا است . به میزانی که سواد افراد افزایش می یابد ، میزان نارضایتی کاهش می یابد . با آنکه احتمالا رضایت گروه تحصیل کرده از درآمد خود ناشی از میزان درآمد آن هاست ولی در فاصله ی دو پژوهش نارضایتی آن ها افزوده شده است . بر خلاف دیگر سطوح تحصیلی ، نسبت نارضایتی از درآمد در میان گروههای دارای تحصیلات عالی افزایش یافته است . این تغییرات ممکن است بازتاب بهبود نسبی درآمد در گروه های کم سواد – که معمولا اقشار پایین تر را تشکیل می دهند – باشند . در کنار آن باید به تحرک اجتماعی سریع و شتابان در گروه هایی از جامعه که از سواد کمتری برخوردارند اشاره کرد .
گروه تحصیلات عالی در مقایسه با گروه هایی که از درآمد بالایی برخوردارند و در عین حال تحصیلات کمتری دارند دچار نوعی حس اجحاف و فقدان عدالت می شوند . از سوی دیگر با افزایش تعداد آموزش دیدگان دانشگاهی و گسترش آموزش عالی در کشور ، عرضه ی نیروی انسانی تحصیل کرده ، افزایش پیدا کرده ، اما به موازات این افزایش ، تقاضا برای این افراد افزایش نیافت . مشکلات بخش اداری دولتی در جذب آنها ، پایین بودن نرخ رشد صنعتی و کشاورزی ، موجب پایین آمدن درآمد این گروه شد .
در مورد شانس و اقبال ، نسبت نارضایتی کم و بیش با افزایش سواد ، افزایش می یابد . بالاترین نسبت نارضایتی در گروه دارای تحصیلات عالی مشاهده می شود و کمترین به گروه کم سواد است .
در سال 74 بالاترین نارضایتی از شانس و اقبال به دارندگان تحصیلات متوسطه و دیپلم و کمترین به تحصیلات ابتدایی است . رضایت از سلامتی خود و خانواده در سال 53 با افزایش سواد افزایش می یابد . بالاترین نسبت نارضایتی به گروه بی سواد است .. این نارضایتی ناشی از امکانات و دسترسی هاست . به تدریج که سواد افزایش می یابد امکانات ، دانش و شناخت وی در مورد ضوابط بهداشتی و سلامتی نیز افزایش می یابد ، در نتیجه میزان نارضایتی کاهش می یابد .
در مورد رضایت کلی چند تغییر مهم روی داده است :
الف) نسبت نارضایتی در کل کاهش داشته است
ب) در مورد گروه های دارای تحصیلات متوسطه و عالی ، تغییرات در جهت معکوس روی داده است .
ج) تفاوت بین گروه های تحصیلی کاهش یافته است .

رضایت و سن

داده های به دست آمده از دو پژوهش حاکی از افزایش چشمگیر در رضایت مالی است . در سال 53 بیشترین نارضایتی در گروه سنی بالاتر مشاهده می شود . در گروه های سنی پایین تر نارضایتی کمتری وجود دارد . این امر را می توان به تحصیلات نسبت داد . گروه های سنی پایین تر ، تحصیلات بیشتری دارند و در نتیجه از موقعیت شغلی بهتر و درآمد بیشتری برخوردارند . در سال 74 کمترین نارضایتی متعلق به گروه 24-16 سال است . بیشترین نارضایتی در گروه 54-45 مشاهده می شود . این امر ممکن است حاصل پدیده های زیر باشد :
الف) گروه های سنی جوان از یک سو به دلیل درگیری کمتر با زندگی و از سوی دیگر به سبب امید به آینده و احتمال دگرگونی در شرایط اقتصادی ، وضع موجود خود را رو به بهبود می دانند و یا دست کم احتمال بهبود در آن را می دهند . نکته ی مهم دیگر تعهدات مالی است که با افزایش سن افزایش می یابد . جوانان غالبا متکفل هزینه های خود هستند و تعهدات آن ها در حوزهی خانواده ی کوچکی است که تشکیل داده اند ؛ در حالیکه سالخوردگان از یک سو هزینه های خانواده و از سوی دیگر متکفل هزینه های جوانان خود و خانواده هایشان هستند .
ب) افزایش رضایت مالی در تمام گروه های سنی مشاهده می شود . گروه هایی که در سال 53 رضایت زیادی داشتند در سال 74 رضایت آن ها کاهش داشته است . این امر ممکن است به دلیل تغییرات شدید اقتصادی و اجتماعی باشد که در این دوران روی داده است . در مورد وضع خانوادگی رضایت به سطح بالاتری افزایش یافته است . در سال 53 رضایت از وضع خانوادگی در سنین پایین تر بیشتر است . رضایت از شانس و اقبال در گروه سنی جوان و سالخورده کمتر است . اما در گروه های میانی عدم رضایت کمتر است . در سال 53 عدم رضایت از شانس و اقبال دگرگون شد . جوانان بالا ترین عدم رضایت را ابراز کرده اند . رضایت از سلامتی با سن رابطه ی مستقیم دارد . هرچه سن بالاتر می رود میزان رضایت از سلامتی کاهش می یابد .
در سال 53 رضایت از محل زندگی در سنین بالاتر بیشتر است . کمترین نسبت عدم رضایت متعلق به گروه سنی 55 سال و بیشتر است و بالاترین نسبت عدم رضایت در گروه سنی 24-15  است .در مورد رضایت کلی نیز سن موثر است . افزایش سن باعث سطوح بالاتر نارضایتی می شود .