رضایت و جنسیت
در فاصله ی سال های 53 تا 74 ، میزان نارضایتی از 80 درصد به 7/27 درصد کاهش یافته است . اما سهم زن و مرد در این کاهش یکسان نیست . تحقیقات نشان می دهد که میزان رضایت از وضع مالی افزایش داشته است . اما این افزایش برای زنان بیش از مردان است . نسبت نارضایتی از درآمد نزد زنان کمتر است . شاید این امر ناشی از پایین بودن انتظارات آن ها از بازار کار باشد . زنان از شغل خود ، بیش از آن که درآمد و تقاضای اقتصادی داشته باشند ، نوعی انتظار اجتماعی دارند . شغل برای زنان زمینه ی حضور و مشارکت و دستیابی به هویت مناسب است . از فرضیه ای که از طرف اینگلهارت مطرح شده بر می آید که کاهش فاصله بین زن و مرد ناشی از تطابق آرزو ، وضعیت و خو گرفتن به صفات ثابت است . داده های مربوط به رضایت از سلامتی خود و خانواده خود نشان می دهد که نسبت نارضایتی به میزان اندکی افزایش یافته است . این امر ممکن است ناشی از افزایش سطح توقعات افراد نسبت به سلامتی باشد ، اما این نارضایتی در مردان بیش از زنان افزایش داشته است . میزان رضایت از زندگی خانوادگی ، به طرز محسوسی افزایش نشان می دهد . اما فاصله ی بین دو پژوهش که در سال 53 و 74 انجام شده ، میزان نارضایتی به یک سوم تقلیل یافته است . در این خصوص کاهش نارضایتی در بین زنان محسوس تر است . افزایش رضایت زنان را می توان به موقعیت نسبتاً بهتر آن ها در خانواده نسبت داد . اهمیت زنان و پذیرش اهمیت نقش آن ها ممکن است رضایت از زندگی خانوادگی را افزایش داده باشد . تضعیف تصورات سنتی در مورد نقش زنان و پذیرش مشارکت اجتماعی آن ها از سوی خانواده ، تفاهم بیشتری را در خانواده سبب شده است . نسبت عدم رضایت از شانس و اقبال ، در فاصله ی سال های 53 تا 74 ، 4/16 درصد کاهش یافته است . اما نسبت نارضایتی در بین زنان با کندی بیشتری کاهش می یابد . شاید دلیل این امر را بتوان به مواردی چون میزان برابری فرصت در بازار کار ، حقوق اجتماعی ، جایگاه و منزلت اجتماعی آن ها نسبت داد .
نارضایتی از زندگی در شهر و روستا ، از سال 53 تا 74 بیش از دو برابر شده است . نارضایتی مردان 5/1 برابر افزایش داشته است . احتمالا حضور بیشتر مردان در شهر و بیرون از خانه ، شناخت و انتظار آن ها از معیارهای زندگی شهری را افزایش داده و این امر باعث افزایش میزان نارضایتی در میان آن ها شده است . از سوی دیگر پیوند هرچه بیشتر با شهر محل زندگی باعث افزایش شناخت و در نتیجه افزایش انتظارات می شود .
تصویر کلی
مقایسه ی داده های مربوط به رضایت به تفکیک جنسی نشان می دهد که دو تغییر مهم در این شاخص روی داده است .
الف) در سال 53 زنان به طور متوسط از زندگی خود ناراضی تر از مردان بودند ، اما در سال 74 این رابطه دگرگون شده و مردان ناراضی تر از زنان بوده اند .
ب) اطلاعات پژوهش انجام شده در سال 53 نشان می دهد که تنها در حوزه های زندگی خانوادگی و سلامت فردی و وضع تحصیلی ، زنان بیش از مردان ناراضی بوده اند . در سایر موارد نارضایتی مردان بیشتر از زنان است . بیشترین نارضایتی در این سال ( 53 ) در مرحله ی اول وضع تحصیل ، مرحله ی دوم سلامت فردی و مرحله ی سوم نارضایتی از زندگی خانوادگی قرار دارد . به دلیل تفکر سنتی ، زنان غالبا خود را با هر شرایط نامطلوب سازگار می کنند و موقعیت پایین تر را می پذیرند تا بنیاد خانواده حفظ شود . اما به تدریج با پیشرفت اجتماعی ، گسترش رسانه ها و آموزش بیشتر ، زنان از فرهنگ سنتی فاصله گرفته اند . این امر باعث شده نقش های سنتی را کم تر بپذیرند و این خود باعث نارضایتی آن ها از چنین نقشی است .
رضایت و سواد :
میزان رضایت از وضع خانوادگی بر حسب سواد در سال 53 تا 74 افزایش داشته است .بالاترین نارضایتی از وضع خانوادگی در گروه های بی سواد و کمترین آن به گروه های تحصیلات عالی مربوط می شود .
نتایج پژوهش حاکی است سواد به عنوان یک متغیر مستقل بر میزان رضایت از زندگی خانوادگی موثر است . در سال 53 رضایت مالی بیشترین رابطه را با سطح سواد دارد . نارضایتی در میان افراد بی سواد و کم سواد بالا است . به میزانی که سواد افراد افزایش می یابد ، میزان نارضایتی کاهش می یابد . با آنکه احتمالا رضایت گروه تحصیل کرده از درآمد خود ناشی از میزان درآمد آن هاست ولی در فاصله ی دو پژوهش نارضایتی آن ها افزوده شده است . بر خلاف دیگر سطوح تحصیلی ، نسبت نارضایتی از درآمد در میان گروههای دارای تحصیلات عالی افزایش یافته است . این تغییرات ممکن است بازتاب بهبود نسبی درآمد در گروه های کم سواد – که معمولا اقشار پایین تر را تشکیل می دهند – باشند . در کنار آن باید به تحرک اجتماعی سریع و شتابان در گروه هایی از جامعه که از سواد کمتری برخوردارند اشاره کرد .
گروه تحصیلات عالی در مقایسه با گروه هایی که از درآمد بالایی برخوردارند و در عین حال تحصیلات کمتری دارند دچار نوعی حس اجحاف و فقدان عدالت می شوند . از سوی دیگر با افزایش تعداد آموزش دیدگان دانشگاهی و گسترش آموزش عالی در کشور ، عرضه ی نیروی انسانی تحصیل کرده ، افزایش پیدا کرده ، اما به موازات این افزایش ، تقاضا برای این افراد افزایش نیافت . مشکلات بخش اداری دولتی در جذب آنها ، پایین بودن نرخ رشد صنعتی و کشاورزی ، موجب پایین آمدن درآمد این گروه شد .
در مورد شانس و اقبال ، نسبت نارضایتی کم و بیش با افزایش سواد ، افزایش می یابد . بالاترین نسبت نارضایتی در گروه دارای تحصیلات عالی مشاهده می شود و کمترین به گروه کم سواد است .
در سال 74 بالاترین نارضایتی از شانس و اقبال به دارندگان تحصیلات متوسطه و دیپلم و کمترین به تحصیلات ابتدایی است . رضایت از سلامتی خود و خانواده در سال 53 با افزایش سواد افزایش می یابد . بالاترین نسبت نارضایتی به گروه بی سواد است .. این نارضایتی ناشی از امکانات و دسترسی هاست . به تدریج که سواد افزایش می یابد امکانات ، دانش و شناخت وی در مورد ضوابط بهداشتی و سلامتی نیز افزایش می یابد ، در نتیجه میزان نارضایتی کاهش می یابد .
در مورد رضایت کلی چند تغییر مهم روی داده است :
الف) نسبت نارضایتی در کل کاهش داشته است
ب) در مورد گروه های دارای تحصیلات متوسطه و عالی ، تغییرات در جهت معکوس روی داده است .
ج) تفاوت بین گروه های تحصیلی کاهش یافته است .
رضایت و سن
داده های به دست آمده از دو پژوهش حاکی از افزایش چشمگیر در رضایت مالی است . در سال 53 بیشترین نارضایتی در گروه سنی بالاتر مشاهده می شود . در گروه های سنی پایین تر نارضایتی کمتری وجود دارد . این امر را می توان به تحصیلات نسبت داد . گروه های سنی پایین تر ، تحصیلات بیشتری دارند و در نتیجه از موقعیت شغلی بهتر و درآمد بیشتری برخوردارند . در سال 74 کمترین نارضایتی متعلق به گروه 24-16 سال است . بیشترین نارضایتی در گروه 54-45 مشاهده می شود . این امر ممکن است حاصل پدیده های زیر باشد :
الف) گروه های سنی جوان از یک سو به دلیل درگیری کمتر با زندگی و از سوی دیگر به سبب امید به آینده و احتمال دگرگونی در شرایط اقتصادی ، وضع موجود خود را رو به بهبود می دانند و یا دست کم احتمال بهبود در آن را می دهند . نکته ی مهم دیگر تعهدات مالی است که با افزایش سن افزایش می یابد . جوانان غالبا متکفل هزینه های خود هستند و تعهدات آن ها در حوزهی خانواده ی کوچکی است که تشکیل داده اند ؛ در حالیکه سالخوردگان از یک سو هزینه های خانواده و از سوی دیگر متکفل هزینه های جوانان خود و خانواده هایشان هستند .
ب) افزایش رضایت مالی در تمام گروه های سنی مشاهده می شود . گروه هایی که در سال 53 رضایت زیادی داشتند در سال 74 رضایت آن ها کاهش داشته است . این امر ممکن است به دلیل تغییرات شدید اقتصادی و اجتماعی باشد که در این دوران روی داده است . در مورد وضع خانوادگی رضایت به سطح بالاتری افزایش یافته است . در سال 53 رضایت از وضع خانوادگی در سنین پایین تر بیشتر است . رضایت از شانس و اقبال در گروه سنی جوان و سالخورده کمتر است . اما در گروه های میانی عدم رضایت کمتر است . در سال 53 عدم رضایت از شانس و اقبال دگرگون شد . جوانان بالا ترین عدم رضایت را ابراز کرده اند . رضایت از سلامتی با سن رابطه ی مستقیم دارد . هرچه سن بالاتر می رود میزان رضایت از سلامتی کاهش می یابد .
در سال 53 رضایت از محل زندگی در سنین بالاتر بیشتر است . کمترین نسبت عدم رضایت متعلق به گروه سنی 55 سال و بیشتر است و بالاترین نسبت عدم رضایت در گروه سنی 24-15 است .در مورد رضایت کلی نیز سن موثر است . افزایش سن باعث سطوح بالاتر نارضایتی می شود .